part¹⁴ finally part
wedding day.
به تالار رفتن و همه براشون دست زدن و نشستند و رقصیدن و شام خوردن
نوبت رقص دونفره که رسید میا سمت کوله پشتیش دوید و یونا هم پیشش رفت و اونها ی چیزی به هم گفتن و برگشتن و نوبت رقص دونفره بود یونا و تهیونگ اونطرف داشتن میرقصیدن و میا و جونگکوک هم کنار آنها
و میا دستش رو پشت کوک و یونا هم دستش رو پشت تهیونگ گذاشت و همون موقع صدای دوتا تیر اومد و کوک و تهیونگ به زمین افتادن
و داشتن به دوست دختراشون نگاه میکردن و یونا با پا روی شکم تهیونگ کوبید که اون مرد و کوک هنوز کمی هوشیار بود
میا پاش رو روی دست کوک گذاشت و گفت:فکر کردی واقعا دوستت داشتم؟من میخواستم ازت انتقام بگیرم لعنتی و نشست و بوسه ای روی لبش گذاشت وتیر رو توی سر کوک خالی کرد و تفنگ رو فوت کرد
و میا و یونا با آرامش از عروسی بیرون رفتن در حالی که مهمون ها داشتن کوک و تهیونگ رو بلند میکردن و گریه میکردن
و پایان....
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.