واژه هایم دستِ توست ..باشی سپید می شوند ..بخندی سیب می چینند ..اخم کنی آشفته حال ..به آغوش که می رسندگونه هاشان داغ جان به لب می شوند .. فقط نروکه هیچ واژه ای برای این محالبرابری نمی کند ...