واژه هایم دست توست

واژه هایم دستِ توست ..
باشی سپید می شوند ..
بخندی سیب می چینند ..
اخم کنی آشفته حال ..
به آغوش که می رسند
گونه هاشان داغ
جان به لب می شوند ..
فقط نرو
که هیچ واژه ای برای این محال
برابری نمی کند ...
دیدگاه ها (۳)

واسه خوب کردن حال آدما حتما نمیخواد دکتر باشی، یه ذره مهربون...

لعنتی را دوست دارممثل یک استکان چای کمر باریک استنزدیکش که م...

لبش را هر چه بوسیدمفزون‌ تر شد هوای من ندارد انتهایی خواهش ب...

آغوشِ وحشی اَت را "دوست دارم"تو که باشی شب از نفس می افتد......

دوستت دارمانقدر زیاد که گاهی وقت هاکه دوریچشمانم بی اختیار ش...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

پرسیدم: «چند تا منو دوست نداری؟»روی یک تکه از نیمرو، نمک پاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط