خانزاده

🍁🍁🍁🍁

#خان_زاده
#پارت245
#جلد_دوم





اما وقتی از حالمو مشکلاتی که دارم بهش گفتم نا امیدانه گفت یه آزمایش برات مینویسم حالا ببینیم چی میشه اما من خوب میدونستم هیچ وقت نمیتونم حامله بشم
برای همین بیخیال گرفتن جواب ازمایش شده بودم و قرار بود امروز برم سراغش...

اما استرس بیماری لاعلاج گرفته بودم که نکنه سرطان داشته باشم نکنه یه بیماری ناجوری داشته باشمو توی این گیر و ویری اونم یقه منو بگیره
بدشانس تر از من وجود نداشت احتمال هر چیزی برای من بود.

وقتی وارد آزمایشگاه شدم از پرستار خواستم تا آزمایشمو برام بیاره پرستار نگاهی بهش انداخت و با خوشرویی گفت
_تبریک میگم خانوم شما باردارین

این حرف چنان توی گوشم زنگ خورد و زنگ خورد که سرم گیج رفت و همونجا روی زمین نشستم
باورش برام ممکن نبود کمی خودمو جمع و جور کردم و گفتم

نه ممکن نیست من نمیتونم حامله باشم مطمئنین جواب آزمایش منه؟

دختر نگاهی به اسمم کرد و گفت _مگه شما خانم آیلین نیستی این جواب آزمایش شماست حامله ای اونم ۱۰۰%...

حسی پر از غم و شادی توی دلم احساس می کردم من حامله بودم یعنی ممکن بود سراسیمه برگه رو از دست پرستار گرفتم و با قدم هایی که تاب و توان نداشت از پله ها بالا رفتم

مطب دکتر همینجا توی طبقه پنجم این ساختمان بود باید زودتر باهاش حرف میزدم باید مطمئنم می کرد که همچین چیزی ممکنه یا نه همه بهم گفته بودن ممکن نیست حامله بشم اما الان الان این آزمایش داشت می‌گفت من باردارم
یه بچه توی وجودمه...


🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۱)

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت246#جلد_دوم بالاخره وقتی وارد مطب دکتر ...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت247#جلد_دوم کمی برام باور نکردنی بود تم...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت244#جلد_دوم #آیلینموهای مونس و شونه کرد...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت243#جلد_دوم توی این مدت با شاهین دوستای...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۵#

فرار من

پارت شانزدهم قشنگام ببخشید پارت قبل رو کم گذاشتم تو ماشین بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط