میروم روزی از این دنیای سرد

میروم روزی از این دنیای سرد
میشوم در کوچه های خالی از تو گم ولی
کو چراغی تا که روشن تر شود خاموشی ام
کو امیدی تا که برگردم به تو
تو همان پل بوده ای که پشت سر
بارها باران خرابش کرده است


#بانو_سمیه
دیدگاه ها (۳)

نه قطاری قصد عبور داردنه دستی زندگی را تکان میدهداینجا قطار...

تنها ترین تنها منمسرگشته و رسوا منمآه ای فلک ای آسمانتا کی س...

یاد تورا بو میکشمو هزار گل سرخ از یادت در من شکوفا میشودمستی...

کوچه پس کوچه های کودکی رابه سرعت طی کردیمو در زندگی گم شدیمه...

رسم زندگی

این داستان: کسشعر های من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط