وقتی کوک رفت دستم و گذاشتم رو لبام بعد رو قلبم که تند میز
وقتی کوک رفت دستم و گذاشتم رو لبام بعد رو قلبم که تند میزد و یهو صحنه ی بوسمون اومد جلو چشام مثل دیوونه ها خونه رو این ور اونور میرفتم و خودمو پرت کردم سر مبل و تو بالشتک مبل جیغ میزدم کوک هم از اونور تو اتاق این کارو میکرد که خواهرم فکر کرده ی مشکلی داره برا همین می خواست بیاد بهم بگه که کوک جلوشو گرفت و گفت اگه به خواهرت هیچی نگی هر چی بخوای واست انجام میدم بعد خواهرمم سو استفاده کرد و گفت باید ببریم شهر بازی و برام ی عالمه عروسک و خوراکی ام بگیری کوکم قبول کرد و رفتیم کلی خوش گذروندیم و کوک توی بازی های شهر بازی شرکت میکرد و براش عروسک میبرد بعد وقتی خواهرم رفت سوار ی وسیله شد منو کوک داشتیم نگاهش میکردیم که یهو کوک از پشت بغلم کرد گفتم نکن الان خواهرم میبینه اما گفت بالاخره که قراره با مامانش آشنا بشه پس اشکال نداره لپام سرخ شد و بعد از اون رفتیم شام خوردیم و کوک برا خواهرم ی عالمه خوراکی گرفت اونم مثل ذوق زده ها میپرید این ور اونور و تمام😁
۱۵.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.