من دوست دارم تماشات کنم ...
من دوست دارم تماشات کنم ...
یعنی می خوام بگم عین غروب نوشهری تو ,
سیر نمیشه آدم ازتماشا کردنت ...
اما خیلی می ترسم از نوازش کردنت ...
می ترسم دستم بخوره به برف تنت ،
منم که آتیش ...
آب نشی بچکی از چشمم ،
و گم بشی تو صورت زبر مردی که هر صبح تو آیینه
که نگاه می کنه جای خودش
تو رو میبینه و میگه سلام ماهی جان،
دریات کو ؟!!!
یعنی می خوام بگم عین غروب نوشهری تو ,
سیر نمیشه آدم ازتماشا کردنت ...
اما خیلی می ترسم از نوازش کردنت ...
می ترسم دستم بخوره به برف تنت ،
منم که آتیش ...
آب نشی بچکی از چشمم ،
و گم بشی تو صورت زبر مردی که هر صبح تو آیینه
که نگاه می کنه جای خودش
تو رو میبینه و میگه سلام ماهی جان،
دریات کو ؟!!!
۷.۴k
۲۸ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.