رمان
عشق پنهان( پارت 9)
☆: قبول بکن نبود گفتم فرار میکنه
~: حالا هرچی اما زیاد اذیتش نکن شوگا همیشه میگه ا/ت هیچ وقت ضعفش و نشون نمیده اما بعد که تنها شد مثل ابر بهار گریه میکنه اگرم در حدی اذیت شه که با گریه هاش نتونه خودش و ارم کنه دست به کارای بد بد میزنه
☆: برام مهم نیست چیکار میکنه
از زبان ا/ت:
♡: چون میخواستم ضعفم معلوم نشه جیمین رو رد کردم و زخمام و با ارایش مخفی کردم
اجوما(بچه ها از این به یعد اون خانوم تقریبا پیر رو اجوا میگیم): خانم ا/ت لطفا اماده شید ارباب حیهوپ و نامجون میخوان بیان به دیدنتون
♡: اون دوتا کثافت مگه برای اونا اماده شدن میخواد(ا/ت خودت کثافتی برو بمیر بار اخرتم باشه بچه هام رو اینجوری صدا میکنی هااا) چند مین که گذشت اجوما گفت ارباب جیهوپ و نامجون وارد میشن
~: سلام
♡: تو یکی دیگه حرف نزن و هر دو تونم کارتون و بگید و برید
☆: با ما درست حرف بزن
♡: اگه نزنم چی
☆:نامجون که رفت دارم برات
♡:باشه یادت نزه
☆: قبول بکن نبود گفتم فرار میکنه
~: حالا هرچی اما زیاد اذیتش نکن شوگا همیشه میگه ا/ت هیچ وقت ضعفش و نشون نمیده اما بعد که تنها شد مثل ابر بهار گریه میکنه اگرم در حدی اذیت شه که با گریه هاش نتونه خودش و ارم کنه دست به کارای بد بد میزنه
☆: برام مهم نیست چیکار میکنه
از زبان ا/ت:
♡: چون میخواستم ضعفم معلوم نشه جیمین رو رد کردم و زخمام و با ارایش مخفی کردم
اجوما(بچه ها از این به یعد اون خانوم تقریبا پیر رو اجوا میگیم): خانم ا/ت لطفا اماده شید ارباب حیهوپ و نامجون میخوان بیان به دیدنتون
♡: اون دوتا کثافت مگه برای اونا اماده شدن میخواد(ا/ت خودت کثافتی برو بمیر بار اخرتم باشه بچه هام رو اینجوری صدا میکنی هااا) چند مین که گذشت اجوما گفت ارباب جیهوپ و نامجون وارد میشن
~: سلام
♡: تو یکی دیگه حرف نزن و هر دو تونم کارتون و بگید و برید
☆: با ما درست حرف بزن
♡: اگه نزنم چی
☆:نامجون که رفت دارم برات
♡:باشه یادت نزه
۲.۲k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.