یک کلبه ی چوبی لب رودش با من

یک کلبه ی چوبی لب رودش با من
گلبرگ زغال و برگ دودش با من

صبح از تو و چای از تو و لبخند از تو
عاشق شدن ابراز وجودش با من ..

#شهراد_میدری
دیدگاه ها (۱)

صبح من رنگ گرفته به پگاهت شده استدل من تنگ و هوایی نگاهت شده...

به شوق آمدن صبح شب را بیدار ماندمتا زودتر از آفتاب به چشم‌ها...

صید تو را به زخم پیاپی چه احتیاجاز دوریک اشاره ی تیغ نگه بس ...

تهمت سرمه به آن چشم سیه عین خطاستسرمه گردیست، که خیزد ز صف م...

سلام صبحتان بخیر ...یک کلبه چوبی لب رودش با من گلبرگ و زغال ...

🌱لنگرود جان… تو شهری هستی که بارونش بوی زندگی می‌ده، وقتی قط...

"سرنوشت "p,30...۱۰ مین بعد ....ماشین جیهوپ جلوی کلبه ی چوبی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط