دوست پسر من مافیاس پارت ۶🖤🍷
دوست پسر من مافیاس پارت ۶🖤🍷
وقتی رسیدن خونه تیهونگ درو باشدت باز کردو کوک و جیمینم خیلی ریلکس رفتن تو خونه نشستن رو مبل که تیهونگ رفت بالا سر کوک گفت
-خوش گذشت؟
+اره،و اگه تورو نمیدیدم بیشتر
(بچم مسته دیگ)
تیهونگ دیگ خیلی عصبانی شده بود و تنها چیزی که میدید فقط خشم بود اون بیبیه شیطون و سرکش حسابی عصبانیش کرده بود پس بدون معطلی دستشو گرفت و برد طبقه ی بالا
(توی اتاق)
از دید کوک
++++++++++++++
اون ببر وقتی عصبانی میشه به طرز فاکی ایی هات میشه اون فکر میکنه من مستم ولی....
*فلش بک به زمانی که تو بار بودن*
×اهههه چرا نمیان
+نمیدونمممم حوصلم سر رفت
یهو با فکری که به ذهنم اومد با نیشخند برگشتم سمت جیمین و گفتم
+نظرت راجبه شیطونی چیه؟
×هوممم فکر خوبیه خیلی وقته شیطونی نمیکنیم
*پایان فلش بک*
توی فکر بودم که با کوبیده شدن به در حواسمو جمع کردم ما کجا بودی؟
اینجا نه اتاق من بود نه تیهونگ نه جیمین و یونگی اینجا
یه اتاق بود با نور های قرمز و وسایل واسه ی کارا خاک برسری البته واسه ی رابطه ی خشن
(نمونشم خودتون بدونین دیگ عهههه زشته نماز بخون)
با گازی ک از گردنم گرفت به خودم اومدمو با لذت نالهی بلندی کردم
-پس همه ی اینا یه نقشه بود نه؟
دستشو پاین تر برد و به باسنم چنگ زد
-میخواستی منو دیوونه کنی اره بیبی؟
روی هاردمو دوست داری؟هوم؟
(صلوات)
یونمین تو حال
×یا..ااا چیکار میکنی
جیمین به یونگی که داشت لباساشو در میاورد گفت
# بیا اینجا توله
جیمین اروم میره سمت یونگی که یونگ دستشو میکشه با خودش میره رو کاناپه مینشونه
#نظرت رلجب تنبیه چیه؟
×چرا اونوقت؟
#اوه پارک جوری رفتار نکن که نمیدونی
همهی اینا نقشه ایی بود که فک کردی توش پیروز شدی .....البته یجورایی موفق شدی الان چیزی رو که میخوای دد.ی بهت میده
شرط۲۰لایک
۵کامنت
وقتی رسیدن خونه تیهونگ درو باشدت باز کردو کوک و جیمینم خیلی ریلکس رفتن تو خونه نشستن رو مبل که تیهونگ رفت بالا سر کوک گفت
-خوش گذشت؟
+اره،و اگه تورو نمیدیدم بیشتر
(بچم مسته دیگ)
تیهونگ دیگ خیلی عصبانی شده بود و تنها چیزی که میدید فقط خشم بود اون بیبیه شیطون و سرکش حسابی عصبانیش کرده بود پس بدون معطلی دستشو گرفت و برد طبقه ی بالا
(توی اتاق)
از دید کوک
++++++++++++++
اون ببر وقتی عصبانی میشه به طرز فاکی ایی هات میشه اون فکر میکنه من مستم ولی....
*فلش بک به زمانی که تو بار بودن*
×اهههه چرا نمیان
+نمیدونمممم حوصلم سر رفت
یهو با فکری که به ذهنم اومد با نیشخند برگشتم سمت جیمین و گفتم
+نظرت راجبه شیطونی چیه؟
×هوممم فکر خوبیه خیلی وقته شیطونی نمیکنیم
*پایان فلش بک*
توی فکر بودم که با کوبیده شدن به در حواسمو جمع کردم ما کجا بودی؟
اینجا نه اتاق من بود نه تیهونگ نه جیمین و یونگی اینجا
یه اتاق بود با نور های قرمز و وسایل واسه ی کارا خاک برسری البته واسه ی رابطه ی خشن
(نمونشم خودتون بدونین دیگ عهههه زشته نماز بخون)
با گازی ک از گردنم گرفت به خودم اومدمو با لذت نالهی بلندی کردم
-پس همه ی اینا یه نقشه بود نه؟
دستشو پاین تر برد و به باسنم چنگ زد
-میخواستی منو دیوونه کنی اره بیبی؟
روی هاردمو دوست داری؟هوم؟
(صلوات)
یونمین تو حال
×یا..ااا چیکار میکنی
جیمین به یونگی که داشت لباساشو در میاورد گفت
# بیا اینجا توله
جیمین اروم میره سمت یونگی که یونگ دستشو میکشه با خودش میره رو کاناپه مینشونه
#نظرت رلجب تنبیه چیه؟
×چرا اونوقت؟
#اوه پارک جوری رفتار نکن که نمیدونی
همهی اینا نقشه ایی بود که فک کردی توش پیروز شدی .....البته یجورایی موفق شدی الان چیزی رو که میخوای دد.ی بهت میده
شرط۲۰لایک
۵کامنت
۴.۷k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.