ازدواج اجباری
پارت 40
╭─━━━━━─╯ تخیلات جایے خوب نیست بیب ..!
پس توش ؋ـرو نرو ..! ╰─━━━━━─╮
هوم ؟
حالا دهنتو ببند و مثل ادم مدرک تو ثابت کن ...افرین ...
حالا فهمیدی دنیا دست کیه ؟
من دختر ساده و زیر خواب نیستم که هر دستوری بخاید بهش بدید ..
جیمین : خفشو دهنتو ببند و به من گوش کن ؟
میخای الان بهت نشون بدم تو کی هستی ؟
پس گوش کن
تو کسی هستی که لقبت فقط یه هر..زه است ببین یه هر...زه .
تو کسی هستی که یه دختره فقیره .
تو کسی هستی که هیچ ارزشی برای خانوادت نداری ،فهمیدی ؟
ات : دارممم...دارم..هق...هق( با داد و گریه )
جیمین : اگه داشتی مامان بابات نمیفروختنت به من
یونا پوزخند زد 😒
ات : هق..هق..بس کن..هق...هق
جیمین : بس نمیکنم
میخام بدونی چیزایی که به یونا میگی چه حسی داره
یونا : اوپا..ولش کن من بخشیدمش 🥺
ات:
تو عاشق نبودی عاشق نبودی بدونی من چیا کشیدم من عشقمو از مردم شهر پنهون کردم تا عشقمو ازم ندزدن عاشق نبودی بدونی من با هر قدم کناره تو پا گذاشتن چه وایب فوق العاده ایی میگرفتم من خیلی تلاش کردم ادمایی که پشت سرت بد میگن و ازت دور کنم ولی تو منو ول کردی رفتی سمت همونایی که بدتو میخواستن برعکس من اره بابا تو عاشق نبودی "
تو منو مثل یه کاغذ به درد نخورو مچاله کردی و انداختی دور اون دور دورا که دیگه چشمت بهش نخوره بعد از این که انداختیش رفت اون کاغذ مچاله شده خیلی سختی کشید خیلی شکست جیگرش اتیش گرفت چشماش خون شد درای قلبشو قفل کرد اعتمادش به ادما تموم شد غمگین ترین دختر شهر شد گناه اون کاغذ مگه چی بود؟؟ فقط نمیخواست دور انداخته بشه همین ، اره اون کاغذی که مچالش کردی انداختی دور من بودم
کاش میشد هر جا میخوای بری منم با خودت ببری مثلا من دمبت بشم نه اینکه پشتت باشما کنارت باشم کناره دست چپت باشم دست راستمم تو دست چپت باشه پاهامون همزمان قدم برداره وقتی میخوای با یکی حرف بزنی اول بهم بگی دوست دارم بعد به کارت برسی کاش میشد وسط جنگل یه کلبه کوچولو با هم با دستای هم با عشق و علاقه درست کنیم و هر وقت که از ادمای دور رو ورمون کلافه شدیم بریم اونجا و به هیچ کسی جامونو نگیم و برای مدتی پیدامون نکنن و تو کلبه قشنگمون زندگی کنیم حتی اگه همه اینایی که گفتم نباشن برام مهم نیست بودن تو فقط و فقط واسم مهمه فقط تو تویی که وقتی صداتو میشنوم گوشام دیگه درد نمیگیره تویی که وقتی چشماتو میبینم چشمام برق میزنه تویی که وقتی حرف میزنی با حرفات میخندم تویی که وقتی پیشمی تموم فکرو ذکرم تو میشی میفهمی تو
میفهمی تو اینارو ؟
هق..هق..هق
( با داد و گریه)
جیمین: چند بار میخای بفهمی
چند با تکرار کنم که بفهمی
من دوستت ندارم
من دوستت ندارم
من دوستت ندارم ( با داد )
من عاشق یونام
من عاشق یونام
من عاشق یونام
بازم تکرار کنم ؟
ات ویو :
بغض خاصی تو گلوم بود
دلم میخاست همین الان مثل ابرها گریه کنم ..!
ات : خ..خوب..خوب..
م..م..میدونم..منو دوست نداری ..!
ولی لطفا کتکم نزن ..
کاری نکن که ازت متنفر بشم
لطفا ..
جیمین : تو برده منی هرکاری هم که بخام باهات میکنم
اره ...
فهمیدی حالا اینو ؟
حالا هم یونا تعیین میکنه تنبیهتو ..
یونا چیکار کنم ؟
یونا : او..اوپا..دلم براش میسوزه
فقطمیخام.
خدمتکار شخصیم بشه اوپا ...!
لایککککک کننننننن🥲
╭─━━━━━─╯ تخیلات جایے خوب نیست بیب ..!
پس توش ؋ـرو نرو ..! ╰─━━━━━─╮
هوم ؟
حالا دهنتو ببند و مثل ادم مدرک تو ثابت کن ...افرین ...
حالا فهمیدی دنیا دست کیه ؟
من دختر ساده و زیر خواب نیستم که هر دستوری بخاید بهش بدید ..
جیمین : خفشو دهنتو ببند و به من گوش کن ؟
میخای الان بهت نشون بدم تو کی هستی ؟
پس گوش کن
تو کسی هستی که لقبت فقط یه هر..زه است ببین یه هر...زه .
تو کسی هستی که یه دختره فقیره .
تو کسی هستی که هیچ ارزشی برای خانوادت نداری ،فهمیدی ؟
ات : دارممم...دارم..هق...هق( با داد و گریه )
جیمین : اگه داشتی مامان بابات نمیفروختنت به من
یونا پوزخند زد 😒
ات : هق..هق..بس کن..هق...هق
جیمین : بس نمیکنم
میخام بدونی چیزایی که به یونا میگی چه حسی داره
یونا : اوپا..ولش کن من بخشیدمش 🥺
ات:
تو عاشق نبودی عاشق نبودی بدونی من چیا کشیدم من عشقمو از مردم شهر پنهون کردم تا عشقمو ازم ندزدن عاشق نبودی بدونی من با هر قدم کناره تو پا گذاشتن چه وایب فوق العاده ایی میگرفتم من خیلی تلاش کردم ادمایی که پشت سرت بد میگن و ازت دور کنم ولی تو منو ول کردی رفتی سمت همونایی که بدتو میخواستن برعکس من اره بابا تو عاشق نبودی "
تو منو مثل یه کاغذ به درد نخورو مچاله کردی و انداختی دور اون دور دورا که دیگه چشمت بهش نخوره بعد از این که انداختیش رفت اون کاغذ مچاله شده خیلی سختی کشید خیلی شکست جیگرش اتیش گرفت چشماش خون شد درای قلبشو قفل کرد اعتمادش به ادما تموم شد غمگین ترین دختر شهر شد گناه اون کاغذ مگه چی بود؟؟ فقط نمیخواست دور انداخته بشه همین ، اره اون کاغذی که مچالش کردی انداختی دور من بودم
کاش میشد هر جا میخوای بری منم با خودت ببری مثلا من دمبت بشم نه اینکه پشتت باشما کنارت باشم کناره دست چپت باشم دست راستمم تو دست چپت باشه پاهامون همزمان قدم برداره وقتی میخوای با یکی حرف بزنی اول بهم بگی دوست دارم بعد به کارت برسی کاش میشد وسط جنگل یه کلبه کوچولو با هم با دستای هم با عشق و علاقه درست کنیم و هر وقت که از ادمای دور رو ورمون کلافه شدیم بریم اونجا و به هیچ کسی جامونو نگیم و برای مدتی پیدامون نکنن و تو کلبه قشنگمون زندگی کنیم حتی اگه همه اینایی که گفتم نباشن برام مهم نیست بودن تو فقط و فقط واسم مهمه فقط تو تویی که وقتی صداتو میشنوم گوشام دیگه درد نمیگیره تویی که وقتی چشماتو میبینم چشمام برق میزنه تویی که وقتی حرف میزنی با حرفات میخندم تویی که وقتی پیشمی تموم فکرو ذکرم تو میشی میفهمی تو
میفهمی تو اینارو ؟
هق..هق..هق
( با داد و گریه)
جیمین: چند بار میخای بفهمی
چند با تکرار کنم که بفهمی
من دوستت ندارم
من دوستت ندارم
من دوستت ندارم ( با داد )
من عاشق یونام
من عاشق یونام
من عاشق یونام
بازم تکرار کنم ؟
ات ویو :
بغض خاصی تو گلوم بود
دلم میخاست همین الان مثل ابرها گریه کنم ..!
ات : خ..خوب..خوب..
م..م..میدونم..منو دوست نداری ..!
ولی لطفا کتکم نزن ..
کاری نکن که ازت متنفر بشم
لطفا ..
جیمین : تو برده منی هرکاری هم که بخام باهات میکنم
اره ...
فهمیدی حالا اینو ؟
حالا هم یونا تعیین میکنه تنبیهتو ..
یونا چیکار کنم ؟
یونا : او..اوپا..دلم براش میسوزه
فقطمیخام.
خدمتکار شخصیم بشه اوپا ...!
لایککککک کننننننن🥲
۶۲.۶k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.