وقتی می امد خانه رسیده و نرسیده می رفت سراغ بچه ها

/ وقتی می امد خانه، رسیده و نرسیده می رفت سراغ بچه ها

کلی باهم حرف می زدند و بازی می کردند.
خم می شد تا روی شانه هایش بنشینند و یک دل سیر بازی کنند
بچه هاهم کم نمی گذاشتند و مرتب از سر و کولش بالا می رفتند

می خواست بچه ها کمبودی احساس نکنند‌.

#شهید_قربانعلی_عرب
#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۱)

چرا هر روز پای منبر رسول‌الله، امیرالمؤمنین و ائمه هدی علیهم...

یک داستان واقعی (دقایقی با امام خامنه ای)✅ چندی پیش کودکی ب...

کبوترانه پریدند عاشقان خدابه بیکرانه‌ترین سمت آسمان خدا و عر...

#خودشان_جواب_میدهندیک بنده خدایی از استادهای حوزه آمد پیش #آ...

⁴⁹(نویسنده) کوک دست کوچک یونجو را گرفت و به سمت بخش زایمان ر...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

چپتر ۷ _ آغاز یک رویاسال های دانشگاه مثل یک فیلم سریع از مقا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط