یک روزی

یک روزی،
یک جایی،
شاید به جایی برسی که دستت از همه جا
کوتاه باشد...
همان لحظه،
همان جا،
همه چیز را دو دستی بسپار
به دست های گرم خدا....
از خدا بخواه همه چیز را همان طور که
به صلاحت هست کنار هم بچیند،
نه آن طور که خودت دوست داری...
همان لحظه،
خدا همه چیز را درست از جایی که
انتظارش را نداری کنار هم میچیند....
طوری که جز لبخند،
کاری از دستت بر نمی آید:)
خدای مهربانم!
همیشه،
همه جا،
به موقع سرانگشت هایم را میگیری...
دستت را زیرچانه ام میگذاری
و می بوسی ام...
امروز مرا بوسیدی:)
رد لب هایت روی لپ های گل انداخته ام
هرلحظه حالم را بهتر میکند...
دیدگاه ها (۱)

در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارندبچه ها نمی توانند ...

هر زمان فالی گرفتم ، غم مخور آمد ولی .....این امید واهی حافظ...

یاد آن روزی که راه عاشقی هموار بودشاخه های مهربانی پرگل و پر...

.....گابریل گارسیا مارکز هنگامی که به سرطان لنفاوی مبتلا بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط