فیک عوضی قلدر (p21)
سویون : اون لحظه دلم میخواست خودمو بکشم باور نمیشد همه داشتن میدیدن
هیونجین : اروم باش سویون ، دیگه بهش فکر نکن
سویون : ولی اخه...
هیونجین ؛ نزاشتم حرفشو بزنه رفتم جلو بوسیدمش
سویون : چیکار میکنی هیونجین
هیونجین : اگه بازم غر بزنی همینکارو میکنم
سویون : غر نمیزنم من واقعا خجالت میکشم
هیونجین : نگران نباش عزیزم چیزی نمیشه خودم درستش میکنم ناسلامتی نصف مدرسه مال منه
سویون : امیدوارم درست بشه ، نباید با جیمین در میوفتادیم فک نمیکردم تا حد عوضی باشه
هیونجین : حساب اونم به موقعش میرسم نمیزارم در بره به خاطر کاری که کرده باید تاوان بده ولی نه الان بزار یکم بگذره
سویون : هیونجین خواهش میکنم با اون روانی درگیر نشو اون دیونست اگه بلایی سرت بیاره چی
هیونجین : نگران نباش عزیزم نمیتونه کاری کنه
هیونجین : سویون عزیزم استراحت کن منم از دکتر میپرسم کی مرخص میشی
سویون : هوم باشه عشقم
هیونجین ؛ از اتاق رفتم بیرون زنگ زدم به بابام باید درباره این باهاش حرف میزدم
پ.ه : الو سلام هیونجین
هیونجین : سلام پدر حالتون خوبه ؟
پ.ه : خوبم پسرم تو حالت چطوره ؟
هیونجین : نه پدر خوب نیستم یه مشکلی برام پیش اومده
پ.ه : چیشده پسرم ؟ چه مشکلی ؟
هیونجین ؛ ماجرا رو برای پدرم تعریف کردم پدرم و عموم مدتیه که با هم سر مسائل تجاری مشکل دارن و خب به کلی از هم جدا شدن ولی منو ات هیچوقت به خاطر اونا جدا نشدیم و از طرفی پدرم میخواد از این موضوع سو استفاده کنه تا به کلی ارتباطشو با عموم قطع کنه
پ.ه : هیونجین تو واقعا خیلی بی احتیاطی پسرم رابطه داشتن با یه دختر قبل از ازدواج کردن نتیجش همین میشه
هیونجین : ولی من سویونو خیلی دوست دارم پدر تمام این مدت به خاطر شما سکوت کردم و از ات جدا نشدم
پ.ه : اشکال نداره پسرم خودتو نگران نکن من همه چیو درست میکنم با اقای مدیر صحبت میکنم تا با دانش اموزا صحبت کنه و سعی کنه این جریانو جمع کنه ، واسه اون پسره جیمینم یه فکری خوب دارم ، تو سعی کن مراقب سویون باشی تا با خانواده اونم صحبت کنیم
هیونجین : ممنونم پدر که کمکم میکنی
پ.ه : مگه میشی هوای یه دونه پسرمو نداشته باشم
هیونجین : گوشیو قطع کردمو رفتم اتاق دکتر در زدم وارد شدم
دکتر : بفرمایید اقای کیم
هیونجین : راستش میخواستم بپرسم وضعیت همسرم چطوره ؟
دکتر : خب خودمم میخواستم باهاتون صحبت کنم همسرتون سنش کمه ادم خیلی مضطربیه و این براش خطرناکه نباید توی دوران بارداری استرس داشته باشن استرس بیش از حد باعث دردای شدید یا حتی ممکنه باعث سقط جنین بشه
هیونجین : اه که اینطور
دکتر : بله پس شما باید مواظبشون باشید فعلا تا یه هفته توی یه محیط اروم باشن و استراحت مطلق داشته باشن
هیونجین : کی مرخص میشه ؟
دکتر : امشب میتونید ببریدشون
هیونجین : خیلی ممنونم اقای دکتر
دکتر : خواهش میکنم ، بلا به دور
هیونجین ؛ از اتاق دکتر اومدم بیرون ساعتو نگاه کردم ساعت 6 بود حس کردم گرسنم رفتم بیرون از فروشگاه یکم خرید کردم برگشتم پیش سویون خوابیده بود کنارش نشستم و بهش خیره شدم باورم نمیشد دارم پدر میشم اونم تو این سن من حتی تا حالا به ازدواجم فکر نکرده بودم ولی الان با وجود این بچه ته دلم واقعا خوشحالم شاید خیلی اذیت بشم ولی واقعا دوسش دارم هم اونو هم سویونو ، میدونم در حق ات بدی کردم و ای کاش الان میتونستم باهاش حرف بزنم ولی اگه ازش دور بمونم بهتره ....
۱۳۰ لایک
هیونجین : اروم باش سویون ، دیگه بهش فکر نکن
سویون : ولی اخه...
هیونجین ؛ نزاشتم حرفشو بزنه رفتم جلو بوسیدمش
سویون : چیکار میکنی هیونجین
هیونجین : اگه بازم غر بزنی همینکارو میکنم
سویون : غر نمیزنم من واقعا خجالت میکشم
هیونجین : نگران نباش عزیزم چیزی نمیشه خودم درستش میکنم ناسلامتی نصف مدرسه مال منه
سویون : امیدوارم درست بشه ، نباید با جیمین در میوفتادیم فک نمیکردم تا حد عوضی باشه
هیونجین : حساب اونم به موقعش میرسم نمیزارم در بره به خاطر کاری که کرده باید تاوان بده ولی نه الان بزار یکم بگذره
سویون : هیونجین خواهش میکنم با اون روانی درگیر نشو اون دیونست اگه بلایی سرت بیاره چی
هیونجین : نگران نباش عزیزم نمیتونه کاری کنه
هیونجین : سویون عزیزم استراحت کن منم از دکتر میپرسم کی مرخص میشی
سویون : هوم باشه عشقم
هیونجین ؛ از اتاق رفتم بیرون زنگ زدم به بابام باید درباره این باهاش حرف میزدم
پ.ه : الو سلام هیونجین
هیونجین : سلام پدر حالتون خوبه ؟
پ.ه : خوبم پسرم تو حالت چطوره ؟
هیونجین : نه پدر خوب نیستم یه مشکلی برام پیش اومده
پ.ه : چیشده پسرم ؟ چه مشکلی ؟
هیونجین ؛ ماجرا رو برای پدرم تعریف کردم پدرم و عموم مدتیه که با هم سر مسائل تجاری مشکل دارن و خب به کلی از هم جدا شدن ولی منو ات هیچوقت به خاطر اونا جدا نشدیم و از طرفی پدرم میخواد از این موضوع سو استفاده کنه تا به کلی ارتباطشو با عموم قطع کنه
پ.ه : هیونجین تو واقعا خیلی بی احتیاطی پسرم رابطه داشتن با یه دختر قبل از ازدواج کردن نتیجش همین میشه
هیونجین : ولی من سویونو خیلی دوست دارم پدر تمام این مدت به خاطر شما سکوت کردم و از ات جدا نشدم
پ.ه : اشکال نداره پسرم خودتو نگران نکن من همه چیو درست میکنم با اقای مدیر صحبت میکنم تا با دانش اموزا صحبت کنه و سعی کنه این جریانو جمع کنه ، واسه اون پسره جیمینم یه فکری خوب دارم ، تو سعی کن مراقب سویون باشی تا با خانواده اونم صحبت کنیم
هیونجین : ممنونم پدر که کمکم میکنی
پ.ه : مگه میشی هوای یه دونه پسرمو نداشته باشم
هیونجین : گوشیو قطع کردمو رفتم اتاق دکتر در زدم وارد شدم
دکتر : بفرمایید اقای کیم
هیونجین : راستش میخواستم بپرسم وضعیت همسرم چطوره ؟
دکتر : خب خودمم میخواستم باهاتون صحبت کنم همسرتون سنش کمه ادم خیلی مضطربیه و این براش خطرناکه نباید توی دوران بارداری استرس داشته باشن استرس بیش از حد باعث دردای شدید یا حتی ممکنه باعث سقط جنین بشه
هیونجین : اه که اینطور
دکتر : بله پس شما باید مواظبشون باشید فعلا تا یه هفته توی یه محیط اروم باشن و استراحت مطلق داشته باشن
هیونجین : کی مرخص میشه ؟
دکتر : امشب میتونید ببریدشون
هیونجین : خیلی ممنونم اقای دکتر
دکتر : خواهش میکنم ، بلا به دور
هیونجین ؛ از اتاق دکتر اومدم بیرون ساعتو نگاه کردم ساعت 6 بود حس کردم گرسنم رفتم بیرون از فروشگاه یکم خرید کردم برگشتم پیش سویون خوابیده بود کنارش نشستم و بهش خیره شدم باورم نمیشد دارم پدر میشم اونم تو این سن من حتی تا حالا به ازدواجم فکر نکرده بودم ولی الان با وجود این بچه ته دلم واقعا خوشحالم شاید خیلی اذیت بشم ولی واقعا دوسش دارم هم اونو هم سویونو ، میدونم در حق ات بدی کردم و ای کاش الان میتونستم باهاش حرف بزنم ولی اگه ازش دور بمونم بهتره ....
۱۳۰ لایک
۱۱۴.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.