٠
٠
(Part ¹¹))
.... فکر کردم که اگه به حرفاشون گوش بدم میزارن برم... به خودم اومدم دیدم تو همون اتاق تاریک و کثیفم
ا. ت: من چجوری اومدم اینجا.... کی صب شد؟
ویو ا. ت
بدنم درد می کرد طوری که نمی تونستم وایسم...تو حال خودم بودم که در باز شد.. خودمو به خواب زدم که اذیتم نکنن
جونگ کوک: آهای ا. ت.... بلن شو... زود باش
ا. ت:...
جونگ کوک: باتویم بلن شو
ا. ت: ها چیه؟
جونگ کوک: صبونتو اوردم بیا بخور
ا. ت: نمی خورم
جونگ کوک: چی گفتی؟... شلاقای دیروز روت اثر نکرده نه؟
ویو ا. ت
یادم اومد دیروز چه بلایی سرم اوردن برا همین زود سینی رو گرفتم
ا. ت: چرا... چرا... می... می خورم
جونگ کوک: خوبه
ویو ا. ت
از خودم بدم اومد که چرا انقد ترسو بودم.... می خواستم از تهیونگ بپرسم که برای چی می خواست از پدرم انتقام بگیره... یه ماهی میشد که من اونجا زندانی بودم.... خیلی دلم برا هانا... گیتارم، دوستام تنگ شده بود... چند بار فرار کردم ولی بازم گیر میوفتادمو تنبیه دردناکی میشدم... دیگه تحمل تنبیه رو نداشتم و به حرفای تهیونگ و جونگ کوک گوش می دادم.... یه روز که تو خودم بودم تهیونگ اومد پیشم
تهیونگ: ا. ت تویه خواهر داری مگه نه؟... خیلیم بامزس
ا. ت: ها هانا... کجاس الان؟... باهاش کاری نداشته باشین خواهش میکنم
تهیونگ: شلوغش نکن.... حالش خوبه
گایز لایکا خیلی کمه مجبورم شرط بزارم از این به بعد البته کمه
شرایط
لایک: ۲٠
کامنت: ۱۵
(Part ¹¹))
.... فکر کردم که اگه به حرفاشون گوش بدم میزارن برم... به خودم اومدم دیدم تو همون اتاق تاریک و کثیفم
ا. ت: من چجوری اومدم اینجا.... کی صب شد؟
ویو ا. ت
بدنم درد می کرد طوری که نمی تونستم وایسم...تو حال خودم بودم که در باز شد.. خودمو به خواب زدم که اذیتم نکنن
جونگ کوک: آهای ا. ت.... بلن شو... زود باش
ا. ت:...
جونگ کوک: باتویم بلن شو
ا. ت: ها چیه؟
جونگ کوک: صبونتو اوردم بیا بخور
ا. ت: نمی خورم
جونگ کوک: چی گفتی؟... شلاقای دیروز روت اثر نکرده نه؟
ویو ا. ت
یادم اومد دیروز چه بلایی سرم اوردن برا همین زود سینی رو گرفتم
ا. ت: چرا... چرا... می... می خورم
جونگ کوک: خوبه
ویو ا. ت
از خودم بدم اومد که چرا انقد ترسو بودم.... می خواستم از تهیونگ بپرسم که برای چی می خواست از پدرم انتقام بگیره... یه ماهی میشد که من اونجا زندانی بودم.... خیلی دلم برا هانا... گیتارم، دوستام تنگ شده بود... چند بار فرار کردم ولی بازم گیر میوفتادمو تنبیه دردناکی میشدم... دیگه تحمل تنبیه رو نداشتم و به حرفای تهیونگ و جونگ کوک گوش می دادم.... یه روز که تو خودم بودم تهیونگ اومد پیشم
تهیونگ: ا. ت تویه خواهر داری مگه نه؟... خیلیم بامزس
ا. ت: ها هانا... کجاس الان؟... باهاش کاری نداشته باشین خواهش میکنم
تهیونگ: شلوغش نکن.... حالش خوبه
گایز لایکا خیلی کمه مجبورم شرط بزارم از این به بعد البته کمه
شرایط
لایک: ۲٠
کامنت: ۱۵
۴۸.۵k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.