ساعتها خیره شدن به آسمانی
ساعتها خیره شدن به آسمانی
که پشت میلههای پنجره محبوس مانده، چه حسی دارد
و ساعتها خیره شدن به پرندههایی
که در قفسی بزرگتر پرواز میکنند
هیچکس نمیداند چقدر سخت است
وقتی پردهها از بوی دستهایت خسته میشوند
و آسمان هرچه فکر میکند
بوی بالهایت را به خاطر نمیآورد
هیچکس نمیداند
و تمام روز، آینهها را دنبال لبان کودکیات میگردی
و زل میزنی به چروک تازهای
که زاویۀ تازهای از صورتت را کشف کرده است
زل میزنی
ساعتها و ساعتها
آی ساعتها
ساعتها
چگونه چمدانِ کهولتم را به فردا خواهید رساند؟
با عقربههایی که همیشه روی حالا ایستادهاند
و چگونه با لبان کودکیام نخندم
در آینههایی که یقین دارند عقربهها
تمام عمر، برعکس چرخیده
که پشت میلههای پنجره محبوس مانده، چه حسی دارد
و ساعتها خیره شدن به پرندههایی
که در قفسی بزرگتر پرواز میکنند
هیچکس نمیداند چقدر سخت است
وقتی پردهها از بوی دستهایت خسته میشوند
و آسمان هرچه فکر میکند
بوی بالهایت را به خاطر نمیآورد
هیچکس نمیداند
و تمام روز، آینهها را دنبال لبان کودکیات میگردی
و زل میزنی به چروک تازهای
که زاویۀ تازهای از صورتت را کشف کرده است
زل میزنی
ساعتها و ساعتها
آی ساعتها
ساعتها
چگونه چمدانِ کهولتم را به فردا خواهید رساند؟
با عقربههایی که همیشه روی حالا ایستادهاند
و چگونه با لبان کودکیام نخندم
در آینههایی که یقین دارند عقربهها
تمام عمر، برعکس چرخیده
- ۳۵۹
- ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط