((دوریاکی کوچولو ))
((دوریاکی کوچولو ))
part 1
___________________________________☆☆
با ذوق و شوق وسایل هامو اماده کردم چون امروز روز اول مدرسه ی که دوستام اونجان سریع پایین رفتم و صبحانه خوردم مادرم هی میگفت اروم بخور خفه میشی
_ خفه نمیشم مامانی به جاش سیر میشم
م/ت: همیشه واسه ی هر حرفی جوابی داری
به مامانم علامت صحیح نشون دادم و کفشامو پوشیدم از خونه زدم بیرون هوای پاییزی نسیم باد خنک حسه ارامش بهم میداد رسیدم به مدرسه وقتی از دربش وارد شدم احساس میکردم یکی نگاه های سنگینی بهم میکرد اروم با چشمام دنبال اون شخص بودم ولی پیداش نکردم توی سالن رفتم و رسیدم به کلاس واردش شدم و نشستم سره میزم یک پسره ای کنار میزم نشست و انگار خجالت زده بود بهش سلام کردم ولی جوابمو نداد ساعت8:00 شد و دبیر ریاضی اومد با دقت گوش میدادم ولی پسری که کنارم نشسته بود خوابیده بود معلم داد زده بود
(علامت معلم @)
@ سانو مانجیرو از هفت پادشاه بیدار شو مگه مدرسه جای خوابیدنه
+ مگه خونه جای درس خوندنه
@ حالا هرچی ولی یه درس گوش بده
زنگ تفریح خورده بود و من میخواستم پا بشم ولی نمیتونستم چون سانو مانجیرو کنارم نشتسه بود (یعنی تو داخل نشسته بودی و مایکی سمت راستت نشسته بود )
هرچقدر بهش گفتم بیدار شو بیدار نمیشد و همش میگفت بعدن منم کیکمو برداشتم از کیفم میخواستم بخورم ولی دلم نخواست کیک بخورم تا دوریاکی رو برداشتم بخورم دیدم سانو مانجیرو بیدار شد با مظلومیت نگاه دوریاکی میکرد منم نصفش کردم که مساوی باشع دادم به مانجیرو و خورد
+ چقدر خوش طعمهههه[اخی بچم اکلیلیه]
_ خودم درستش کردم
+ خوش طعمهههههههه میشه واسم دوریاکی درست کنییی(نگاه دختر کش و مظلوم)
_ اممم باشد حالا میگم که چطوری تو روی دبیر وایستادی؟
+ نمد (یعنی نمیدونم )
.....
____________________________________☆__
پارت بعد میگذارم ❤
part 1
___________________________________☆☆
با ذوق و شوق وسایل هامو اماده کردم چون امروز روز اول مدرسه ی که دوستام اونجان سریع پایین رفتم و صبحانه خوردم مادرم هی میگفت اروم بخور خفه میشی
_ خفه نمیشم مامانی به جاش سیر میشم
م/ت: همیشه واسه ی هر حرفی جوابی داری
به مامانم علامت صحیح نشون دادم و کفشامو پوشیدم از خونه زدم بیرون هوای پاییزی نسیم باد خنک حسه ارامش بهم میداد رسیدم به مدرسه وقتی از دربش وارد شدم احساس میکردم یکی نگاه های سنگینی بهم میکرد اروم با چشمام دنبال اون شخص بودم ولی پیداش نکردم توی سالن رفتم و رسیدم به کلاس واردش شدم و نشستم سره میزم یک پسره ای کنار میزم نشست و انگار خجالت زده بود بهش سلام کردم ولی جوابمو نداد ساعت8:00 شد و دبیر ریاضی اومد با دقت گوش میدادم ولی پسری که کنارم نشسته بود خوابیده بود معلم داد زده بود
(علامت معلم @)
@ سانو مانجیرو از هفت پادشاه بیدار شو مگه مدرسه جای خوابیدنه
+ مگه خونه جای درس خوندنه
@ حالا هرچی ولی یه درس گوش بده
زنگ تفریح خورده بود و من میخواستم پا بشم ولی نمیتونستم چون سانو مانجیرو کنارم نشتسه بود (یعنی تو داخل نشسته بودی و مایکی سمت راستت نشسته بود )
هرچقدر بهش گفتم بیدار شو بیدار نمیشد و همش میگفت بعدن منم کیکمو برداشتم از کیفم میخواستم بخورم ولی دلم نخواست کیک بخورم تا دوریاکی رو برداشتم بخورم دیدم سانو مانجیرو بیدار شد با مظلومیت نگاه دوریاکی میکرد منم نصفش کردم که مساوی باشع دادم به مانجیرو و خورد
+ چقدر خوش طعمهههه[اخی بچم اکلیلیه]
_ خودم درستش کردم
+ خوش طعمهههههههه میشه واسم دوریاکی درست کنییی(نگاه دختر کش و مظلوم)
_ اممم باشد حالا میگم که چطوری تو روی دبیر وایستادی؟
+ نمد (یعنی نمیدونم )
.....
____________________________________☆__
پارت بعد میگذارم ❤
۵۱۹
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.