آن غنچه که نشکفت به گلشن شب ماست

آن غنچه که نشکفت به گلشـن، شـب ماسـت
کامی که روا نمی شود، مطلـب ماسـت

در عشـق دو چیز اسـت که پایانـش نیسـت:
اوّل، سـرِ زلـفِ یار و آخر شبِ ماست ...

#حزین_لاهیجی
دیدگاه ها (۱)

ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتمز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید ،...

‌چه شب های درازیاشک در هاون اندوه کوبیدمنخوابیدنم رابه پایِ ...

‌من امشب تا سحر خوابم نخواهد بردهمه اندیشه ام اندیشه فرداستو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط