حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله …
حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله …
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب ؛
اما بعضی وقتا یه سنگهای قیمتی گیرت میاد
که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی …
همیـشـــــــہ شاد باشید ✅ دوستای با معرفتم
ممنونــــم بخـاطر پســت زیبـــــــاتون
سپاس آبجی سایه گل و گرامی
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب ؛
اما بعضی وقتا یه سنگهای قیمتی گیرت میاد
که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی …
همیـشـــــــہ شاد باشید ✅ دوستای با معرفتم
ممنونــــم بخـاطر پســت زیبـــــــاتون
سپاس آبجی سایه گل و گرامی
۴۰۶
۱۱ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.