حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله

حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله …
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب ؛
اما بعضی وقتا یه سنگهای قیمتی گیرت میاد
که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی …


همیـشـــــــہ شاد باشید ✅ دوستای با معرفتم
ممنونــــم بخـاطر پســت زیبـــــــاتون

سپاس آبجی سایه گل و گرامی
دیدگاه ها (۲۷)

حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله …اول یکی یکی جمعشون میکن...

حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله …اول یکی یکی جمعشون میکن...

#وداع_با_ماه_صفر 🌾 اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتانمرا ببخش ...

آبجـــی بهار تسلیت میگم فوت برادر عزیزت روان شاءالله غم آخرت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط