عشقجنایت
#عشق_جنایت 🔪
پارت 58
یِنا:ببین
افتادم رو بادیگارده و چاقو رو برداشتم و شاه رگش و زدم و با 24 ضربه چاقو کشتمش...
بعد که کشتمش و کلی خون رو صورتم و لباسام ریخته بود...فهمیدیم هیونگ داره نگام میکنه و بدونه ریکشن بدی یا بگم برعکسه بچه های دیگه داره لذت میبره که باعث شد خوشحال بشم از این بابت....
کارم تموم شد و هیونگ و برداشتم و رفتم پایین....
تهیونگ:پسرم...
یِنا تو شاه رگ بادیگارده رو زدی؟
اونم جلو بچه؟
هیونگ:آره بابا آنقدر خوب بود اون لحظه....
تهیونگ:(خنده)
مثل مامانت دیوونه ای
یِنا:(😐)
میا و شوگا کجان؟(نگران)
میا:اومدیم با اسناد....
چائون:اگه بزارم برید....
یِنا:شوگا پشتت....
میا:تا اومدم که بریم صدای چائون به گوشم خورد که صدای یِنا اومد که گفت شوگا پشتت بر گشتم و نگاه کردم دیدم چائون اصلحه رو گرفته دستش و سمت شوگا هم گرفته...
که صدای تیر اومد و که.....سیاهی.....
شوگا:میا(داد)(گریه)
یِنا:میا بچههههههههههه(داد)
شوگا:چی؟
یِنا:الان نمیشه بلندش کن ببریمش
شوگا:بلندش کردم و بردمش تو ماشین...
و راه افتادیم سمت بیمارستان.....وقتی رسیدیم بیمارستان برانکارد آوردن که میا رو گذاشتم داخلش و همه همراهیم کردن که سریع برسونیمش به سمت اتاق عمل....
یِنا:(بی جون)(گریه)
جینو:(گریه)
لیا:(داشت قدم میزد)
پسرا:(پیش شوگا)
(بعد یک ساعت)
(ساعت 3 شب)
دکتر:آقای مین؟
شوگا:چی شده؟
دکتر:شما دخترتون که تو شکم خانم مین بود و از دست دادین....
شوگا:چی؟بچه؟دختر؟
دکتر:حتما خانم مین بهتون نگفته بودن که یا دختر یا بگم بچه توی شکمشون داشتن....
شوگا:(بغضش تو گلوش تریکید)
دکتر:نگران نباشید درسته بچه رو از دست دادید ولی خانم مین حالشون خوبه....
یِنا:(گریه)ممنون
شوگا:اگه بهم میگفت اینجوری نمیشد....
کوک:داداش غم نداره که دوباره میرین تو اتاق تولید میشه...
جینو:(گریه)زهر مار.....(خنده)
شوگا:(😂😐😭)(مخلوطی😁)
لیا:بعد چند دقیقه میا رو تو بخش خصوصی آوردن حالش خوب بود ولی بیهوش بود و بچه هم.....
میا:(بهوش میاد)شوگا(بی جون)
شوگا:(گریه)بهوش اومدی آقای دکتر....
میا:شوگا تو حالت خوبه؟
شوگا:آره خوبم عشقم مهم تویی
میا:من بچه....
شوگا:میدونم اشکال نداره
کوک:زن داداش مهم نیست دوباره تو اتاق میرید تولید میکنید....
همه:(خنده)
میا/شوگا:(😐😂)
دکتر:خوب خانم مین بهوش اومدید تبریک میگم و تسلیت عرض میکنم برای مرگ بچه تون واقعا متاسفم....
میا:اشکال نداره
شوگا:(بغض)
دکتر:خوب وضعیت شما خوبه میبینم میخندید و خوبید...پس میتونید مرخص بشید...
شوگا:ممنونم
ادامه دارد:-)
پارت 58
یِنا:ببین
افتادم رو بادیگارده و چاقو رو برداشتم و شاه رگش و زدم و با 24 ضربه چاقو کشتمش...
بعد که کشتمش و کلی خون رو صورتم و لباسام ریخته بود...فهمیدیم هیونگ داره نگام میکنه و بدونه ریکشن بدی یا بگم برعکسه بچه های دیگه داره لذت میبره که باعث شد خوشحال بشم از این بابت....
کارم تموم شد و هیونگ و برداشتم و رفتم پایین....
تهیونگ:پسرم...
یِنا تو شاه رگ بادیگارده رو زدی؟
اونم جلو بچه؟
هیونگ:آره بابا آنقدر خوب بود اون لحظه....
تهیونگ:(خنده)
مثل مامانت دیوونه ای
یِنا:(😐)
میا و شوگا کجان؟(نگران)
میا:اومدیم با اسناد....
چائون:اگه بزارم برید....
یِنا:شوگا پشتت....
میا:تا اومدم که بریم صدای چائون به گوشم خورد که صدای یِنا اومد که گفت شوگا پشتت بر گشتم و نگاه کردم دیدم چائون اصلحه رو گرفته دستش و سمت شوگا هم گرفته...
که صدای تیر اومد و که.....سیاهی.....
شوگا:میا(داد)(گریه)
یِنا:میا بچههههههههههه(داد)
شوگا:چی؟
یِنا:الان نمیشه بلندش کن ببریمش
شوگا:بلندش کردم و بردمش تو ماشین...
و راه افتادیم سمت بیمارستان.....وقتی رسیدیم بیمارستان برانکارد آوردن که میا رو گذاشتم داخلش و همه همراهیم کردن که سریع برسونیمش به سمت اتاق عمل....
یِنا:(بی جون)(گریه)
جینو:(گریه)
لیا:(داشت قدم میزد)
پسرا:(پیش شوگا)
(بعد یک ساعت)
(ساعت 3 شب)
دکتر:آقای مین؟
شوگا:چی شده؟
دکتر:شما دخترتون که تو شکم خانم مین بود و از دست دادین....
شوگا:چی؟بچه؟دختر؟
دکتر:حتما خانم مین بهتون نگفته بودن که یا دختر یا بگم بچه توی شکمشون داشتن....
شوگا:(بغضش تو گلوش تریکید)
دکتر:نگران نباشید درسته بچه رو از دست دادید ولی خانم مین حالشون خوبه....
یِنا:(گریه)ممنون
شوگا:اگه بهم میگفت اینجوری نمیشد....
کوک:داداش غم نداره که دوباره میرین تو اتاق تولید میشه...
جینو:(گریه)زهر مار.....(خنده)
شوگا:(😂😐😭)(مخلوطی😁)
لیا:بعد چند دقیقه میا رو تو بخش خصوصی آوردن حالش خوب بود ولی بیهوش بود و بچه هم.....
میا:(بهوش میاد)شوگا(بی جون)
شوگا:(گریه)بهوش اومدی آقای دکتر....
میا:شوگا تو حالت خوبه؟
شوگا:آره خوبم عشقم مهم تویی
میا:من بچه....
شوگا:میدونم اشکال نداره
کوک:زن داداش مهم نیست دوباره تو اتاق میرید تولید میکنید....
همه:(خنده)
میا/شوگا:(😐😂)
دکتر:خوب خانم مین بهوش اومدید تبریک میگم و تسلیت عرض میکنم برای مرگ بچه تون واقعا متاسفم....
میا:اشکال نداره
شوگا:(بغض)
دکتر:خوب وضعیت شما خوبه میبینم میخندید و خوبید...پس میتونید مرخص بشید...
شوگا:ممنونم
ادامه دارد:-)
- ۵.۸k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط