نه تو می مانی و نه اندوه

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه!
آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده ...

•سهراب سپهری
🍃🌷|
دیدگاه ها (۰)

آدمها مثل کتابند!از روی بعضیها باید مشق نوشت و آموختاز روی ب...

گاهی هم روبه‌روی دلبر بشینیدو هی نگاش کنید!بعد مثل #صائب بگ...

‌که گرچه رنج به جان می سدامید دواست...👤سعدی↬|🍃

در این روزگار، که ما بیش از هر چیز به امید و ایمان احتیاج دا...

میگه که نه ما مـی مانیمنـه انـدوهو نه هیچ یک از مردم این آبا...

تا خدا، یک رگ گردن باقی است...زندگی جاریست...:**))نه تو می م...

تا خدا، یک رگ گردن باقی است...زندگی جاریست...:**))نه تو می م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط