بنگر به جهان چه طرف بربستم هیچ

بنگر به جهان چه طَرْف بربستم؟ هیچ،
وَز حاصلِ عمر چیست در دستم؟ هیچ،

شمعِ طَرَب‌ام، ولی چو بنشستم، هیچ،
من جامِ جَم‌ام، ولی چو بشکستم، هیچ.

افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم،
وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم؛

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم،
نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم!

از من رَمَقی به سعی ساقی مانده‌است،
وَزْ صحبتِ خلق، بی‌وفاقی مانده‌است؛

از بادهٔ دوشین قَدَحی بیش نماند.
از عمر ندانم که چه باقی مانده‌است!

#خیام
دیدگاه ها (۲)

حال ، ماییم و قفس با پر و بال خودمانکاش ما را بگذارند به حال...

ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﯽ؟ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪﺑﻪ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭِ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﮐﻤﯽ ...

پشت دروازه ے شهرعابرے خسته و افتاده زِ پانه به قصدِ گذر از د...

ﻣﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺭﺍﺍﺯ ﺗﻮﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﻤﺎ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط