نقد خوانش نصرالله پورجوادی
🗒 نقد خوانش نصرالله پورجوادی -۲
حقیقت و قومیّت
مهدی جمشیدی
۴. جامعۀ ایرانی در قرون گذشته، منفعل و واداده نبوده و گرفتار سیّالیّت و شناوریِ هویتّی نشده، بلکه همواره نسبت به خویشتنِ فرهنگیاش، حسّاس بوده است. جامعهای که هویّت و معانی جمعیاش، مستحکم نباشد، بهآسانی در برابر دیگریهای هویّتی، خود را میبازد و داشتهها و اندوختههایش را فراموش میکند. این یعنی جامعه، فاقد مرز هویّتی و تداوم معنایی است و در هر دوره و برههای، به رنگی درمیآید. اما جامعۀ ایران در کنار این خصوصیّت، از قومیّتزدگی و تعصّبات ملّی نیز دور بوده و قومیّت را برحقیقت، ترجیح نداده است. ما با روی گشاده و با سعۀ صدر، با هویّتها و فرهنگهای دیگر مواجه شدیم و بر مدار دادوستد فرهنگی حرکت کردهایم: «ما ایرانیان، هرجا که پای قومیّت و ملّیّت دیگران به میان آمده، مقاومت کرده و در ملّیّت دیگران هضم نشدهایم، و در عین اینکه به ملّیّت خود علاقهمند بودهایم این علاقهمندی زیاد، تعصّبآمیز و کورکورانه نبوده و سبب کورباطنی ما نگشته است تا ما را از حقیقت، دور نگاه دارد و قوّۀ تمیز را از ما بگیرد و در ما، عناد و دشمنی نسبت به حقایق به وجود آورد.»(مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران: ۴۶). هم هضمشدگیِ هویّتی نارواست و هم تعصّبِ هویّتی. ملاک، حقیقت است و نباید شناخت مبتنی بر حقیقت و عقل و انصاف را کنار نهاد و خاکی و جغرافیایی و قومی اندیشید.
۵. روایت نیروهای روشنفکریِ سکولار از هویّت ایرانی، روایتی است که انگیزهها و غایات ضداسلامی در آن نمایان است. روشنفکریِ سکولار، از ایران بهمثابه یک توجیهِ قومیّتی برای صورتبندی بیانیه بر ضد آیین اسلام استفاده میکند و میخواهد ایران را در برابر اسلام قرار بدهد و اسلام را نیز بیگانهگزینی و غیرپرستی و عربمآبی تفسیر کند. این یک طرح محاسبهشده با قدمت دیرینه است که از دورۀ مشروطه به این سو، در دستورکار نیروهای روشنفکریِ سکولار قرار گرفته است: «ما به حکم اینکه پیرو آیین اسلام هستیم که در آن عنصر قومیّت وجود ندارد، نمیتوانیم نسبت به جریانهایی که بر ضد این آیین و با نام ملّیّت و قومیّت شکل میگیرد بیتفاوت بمانیم. در این اواخر، افرادی بیشمار با عنوان دفاع از ملّیّت و قومیّت ایرانی، مبارزۀ وسیعی را علیه اسلام آغاز کردهاند و در زیر نقاب مبارزه با عرب و عربیّت، مقدّسات اسلامی را به باد اهانت گرفتهاند.»(مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران: ۵۰). پس مسأله، میل به ایران نیست، بلکه مسأله ایجاد یک سنگرِ بهظاهر موجّه در برابر آیین است؛ بهطوریکه در مقایسۀ این دو با یکدیگر، جغرافیا، اصل انگاشته شود و آیین اسلام، وارداتی و برونقومی معنا شود. علاقۀ به ایران در این لایۀ فکری، دلالت ضداسلامی دارد و ایران، فقط یک پوستۀ ظاهری برای پنهانکردن سکولاریسمِ هویّتی است. روشنفکریِ سکولار، دلدادۀ عالَم تجدّد غربی است و ایران را نیز ذیل تاریخ تجدّد و غلبۀ آن تعریف میکند و از این جهت، هرگز در پی استقلال هویّتی و تمایز معنایی نیست. پس ایران برای او، اصالت و اولویّت ندارد، اما در عین حال، ازآنجاکه میخواهد اسلام را از بازی هویّت کنار بزند، استدلالی بهتر از ارجاع به قومیّت ایرانی نیافته است.
۶. مسألۀ روشنفکریِ سکولار، تبدّل گفتمانی و درهمریختن نظم معناییِ دیرینۀ ما است. از این جهت، قومیّت ایرانی را در «ایرانِ پیش از اسلام»، جستجو میکنند و آن هویّت را، اصیل و خالص و اوّلیّه میانگارند. از نامگذاریها تا چهرهپردازیها تا تفاخرهای هویّتی، همگی حاکی از یک طرح فرهنگی برای تغییر و چرخش در راستای گذار از اسلام به ایرانِ پیشااسلام هستند: «شخصیّتهای مزدکی و مانوی و زرتشتی و همۀ کسانیکه امروز، با عنوان دروغین ملّی معرفی میشوند و هیچ صفت مشخصهای جز انحراف از تعلیمات اسلامی نداشتهاند- خواه آنکه به نام مبارزه با اسلام فعالیّت کرده باشند یا مبارزه با قوم عرب را بهانه قرار داده باشند- هرگز جای قهرمانان اسلامی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت، هرگز المقنّع و سِنباد و بابک خرّمدین و مازیار، جای علی بنابیطالب و حسینبنعلی و حتّی سلمان فارسی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت.»(مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران: ۵۱). مسأله، چند ارجاع تاریخی یا ارادتِ ملّیِ محض یا نامنهادنهای شخصی نیست، بلکه جایگزینی یک فرهنگِ موهوم و خیالی و غیرقدسی، و یا دستکم، نشاندن آن در عرض اسلام است. آن پاره از تاریخ عرفیِ ما که با حقایقِ قدسی و مطلقِ اسلام، سرِ سازگاری دارد، قابل دفاع است، اما این رگههای تاریخی نیز، هرگز شأن و منزلتی همانند وحی آسمانی ندارند و در کنار اسلام نمینشینند.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60/3304
حقیقت و قومیّت
مهدی جمشیدی
۴. جامعۀ ایرانی در قرون گذشته، منفعل و واداده نبوده و گرفتار سیّالیّت و شناوریِ هویتّی نشده، بلکه همواره نسبت به خویشتنِ فرهنگیاش، حسّاس بوده است. جامعهای که هویّت و معانی جمعیاش، مستحکم نباشد، بهآسانی در برابر دیگریهای هویّتی، خود را میبازد و داشتهها و اندوختههایش را فراموش میکند. این یعنی جامعه، فاقد مرز هویّتی و تداوم معنایی است و در هر دوره و برههای، به رنگی درمیآید. اما جامعۀ ایران در کنار این خصوصیّت، از قومیّتزدگی و تعصّبات ملّی نیز دور بوده و قومیّت را برحقیقت، ترجیح نداده است. ما با روی گشاده و با سعۀ صدر، با هویّتها و فرهنگهای دیگر مواجه شدیم و بر مدار دادوستد فرهنگی حرکت کردهایم: «ما ایرانیان، هرجا که پای قومیّت و ملّیّت دیگران به میان آمده، مقاومت کرده و در ملّیّت دیگران هضم نشدهایم، و در عین اینکه به ملّیّت خود علاقهمند بودهایم این علاقهمندی زیاد، تعصّبآمیز و کورکورانه نبوده و سبب کورباطنی ما نگشته است تا ما را از حقیقت، دور نگاه دارد و قوّۀ تمیز را از ما بگیرد و در ما، عناد و دشمنی نسبت به حقایق به وجود آورد.»(مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران: ۴۶). هم هضمشدگیِ هویّتی نارواست و هم تعصّبِ هویّتی. ملاک، حقیقت است و نباید شناخت مبتنی بر حقیقت و عقل و انصاف را کنار نهاد و خاکی و جغرافیایی و قومی اندیشید.
۵. روایت نیروهای روشنفکریِ سکولار از هویّت ایرانی، روایتی است که انگیزهها و غایات ضداسلامی در آن نمایان است. روشنفکریِ سکولار، از ایران بهمثابه یک توجیهِ قومیّتی برای صورتبندی بیانیه بر ضد آیین اسلام استفاده میکند و میخواهد ایران را در برابر اسلام قرار بدهد و اسلام را نیز بیگانهگزینی و غیرپرستی و عربمآبی تفسیر کند. این یک طرح محاسبهشده با قدمت دیرینه است که از دورۀ مشروطه به این سو، در دستورکار نیروهای روشنفکریِ سکولار قرار گرفته است: «ما به حکم اینکه پیرو آیین اسلام هستیم که در آن عنصر قومیّت وجود ندارد، نمیتوانیم نسبت به جریانهایی که بر ضد این آیین و با نام ملّیّت و قومیّت شکل میگیرد بیتفاوت بمانیم. در این اواخر، افرادی بیشمار با عنوان دفاع از ملّیّت و قومیّت ایرانی، مبارزۀ وسیعی را علیه اسلام آغاز کردهاند و در زیر نقاب مبارزه با عرب و عربیّت، مقدّسات اسلامی را به باد اهانت گرفتهاند.»(مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران: ۵۰). پس مسأله، میل به ایران نیست، بلکه مسأله ایجاد یک سنگرِ بهظاهر موجّه در برابر آیین است؛ بهطوریکه در مقایسۀ این دو با یکدیگر، جغرافیا، اصل انگاشته شود و آیین اسلام، وارداتی و برونقومی معنا شود. علاقۀ به ایران در این لایۀ فکری، دلالت ضداسلامی دارد و ایران، فقط یک پوستۀ ظاهری برای پنهانکردن سکولاریسمِ هویّتی است. روشنفکریِ سکولار، دلدادۀ عالَم تجدّد غربی است و ایران را نیز ذیل تاریخ تجدّد و غلبۀ آن تعریف میکند و از این جهت، هرگز در پی استقلال هویّتی و تمایز معنایی نیست. پس ایران برای او، اصالت و اولویّت ندارد، اما در عین حال، ازآنجاکه میخواهد اسلام را از بازی هویّت کنار بزند، استدلالی بهتر از ارجاع به قومیّت ایرانی نیافته است.
۶. مسألۀ روشنفکریِ سکولار، تبدّل گفتمانی و درهمریختن نظم معناییِ دیرینۀ ما است. از این جهت، قومیّت ایرانی را در «ایرانِ پیش از اسلام»، جستجو میکنند و آن هویّت را، اصیل و خالص و اوّلیّه میانگارند. از نامگذاریها تا چهرهپردازیها تا تفاخرهای هویّتی، همگی حاکی از یک طرح فرهنگی برای تغییر و چرخش در راستای گذار از اسلام به ایرانِ پیشااسلام هستند: «شخصیّتهای مزدکی و مانوی و زرتشتی و همۀ کسانیکه امروز، با عنوان دروغین ملّی معرفی میشوند و هیچ صفت مشخصهای جز انحراف از تعلیمات اسلامی نداشتهاند- خواه آنکه به نام مبارزه با اسلام فعالیّت کرده باشند یا مبارزه با قوم عرب را بهانه قرار داده باشند- هرگز جای قهرمانان اسلامی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت، هرگز المقنّع و سِنباد و بابک خرّمدین و مازیار، جای علی بنابیطالب و حسینبنعلی و حتّی سلمان فارسی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت.»(مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران: ۵۱). مسأله، چند ارجاع تاریخی یا ارادتِ ملّیِ محض یا نامنهادنهای شخصی نیست، بلکه جایگزینی یک فرهنگِ موهوم و خیالی و غیرقدسی، و یا دستکم، نشاندن آن در عرض اسلام است. آن پاره از تاریخ عرفیِ ما که با حقایقِ قدسی و مطلقِ اسلام، سرِ سازگاری دارد، قابل دفاع است، اما این رگههای تاریخی نیز، هرگز شأن و منزلتی همانند وحی آسمانی ندارند و در کنار اسلام نمینشینند.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60/3304
- ۱.۴k
- ۲۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط