پارتاز زبون سارا

پارت#۱۰#از زبون سارا
با احساس تابش نور چشمام رو باز کردم نگاه ساعت کردم هیییییی ساعت ده بود پس مدرسه چی بدیخت شدم خانم رعنا منو میکشه زود بلند شدم و از پله ها رفتم پایین چی؟
اینا دیشب منو ترسوندن رهام مرده بود بله پس نقشه بودع با عصبانیت تمام رفتم پایین رهام و پاشا در حالی که داشتن لقمه رو به زور تو دهنشون جا میدادن گفتن
_بهبه خانم خواب آلو
من_خواب یا بیهوشی
پاشا_چه فرقی میکنه در هر حالت بیدار نیستی
من_تو خفه شو که دلم پره نمیتونستی دیشب مث آدم از در بیای داخل نه از پنجره مث دزدا سکته زدم
پاشا_نه دیگه...
من_بله کخت نمیذاشت
رهام_حلا بهتری؟
من_تو چرا نقشه ی این بی پدر مادر رو قبول کردی
پاشا_من پدر مادر دارم خوبسم دارم میشه خاله و شوهر خاله ی جناب عالی
من_خف کنید هکتون مدرسرو چیکار کنم
رهام_خاله زنگ زد
من_اونا هم قبول کردن؟
رهام_در کمال نا باوری بله


از زبون انا

اه چرا امروز سارا نیومد مدرسه نکنه کاری شده !!!؛!!؛!!!!!!!!!
قرار بود خانم نصرتی رو بپیچونیم اه حالا باید تنهایی این کار و گردن بگیرم در حالی که بیستا سوزن رو روی صندلی میچسبوندم چک می کردم کسی نیاد داخل که یه دفعه با حس برخورد چیزی به شیشه جیغ زدم و یکی از سوزن ها دستم رو پاره کرد بلند شدم ببینم چیه که........



پارت بعدی فردا
به قلم:سارا
لایک و نظر یادت رفت
دیدگاه ها (۲)

هرکی پی یاره.......میگه غم بره رد کارش........۱۱:۵۸دیقه عشق ...

پارت#11#از زبون آنابلند شدم و با توپ پلاستیکی روبه رو شدم که...

-«some memorieswill neither let you live nor die...»--------...

ادامه ی پارت#9#در حالی که دست کسی جلوی دهنم بود هی تکرار میک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط