آنشب دوباره همان مرد جوان آمد وباز
آنشب دوباره همان مرد جوان آمد وباز
به راز ونیاز بدرگاه خداوند برداخت ،عابد شهر که هرشب شاهد راز ونیاز جوان بود اوفرا خواند وپرسید ایا بر خواسته خود مصممی جوان گفت اری عابد گفت هیچ دراینکه چرا اجابت نمیشود کنجکاو نشده ای زیرا تو بزیبایی باخالق سخن میگویی ،جوان گفت حتما چون خواسته ام بزرگ است کمی طول کشیده ،عابد گفت حال که این اندازه معشوق خود را دوست میداری که هر شب برای بی نیازیش از مال دنیا دست به دعا میشوی. ،&سوده باش که اجابت شد دعای تو ،مرد جوان با لبی خندان بسوی معشوق شتافت واین خبر بگفت ،،،
طولی نکشید معشوق به مکنت ومال رسید وعاشق بیچاره را در خور شایسته
خود ندید پس به هر ترتیبی بود جوان را ترک گفت وبا ثروت بدست امده در عیش نوش ...
مرد جوان ودلشکسته با چشمانی اشکبار وبا حالی پریشان در کوچه های شهر مجنون وار در گذر بود که عابد را دید
مرد عابد پرسید حال که اجابت شده از چه رو اینچنینی ،جوان گفت اجابت شد اما حاصلش از دست دادن معشوق شد
عابد گفت این نتیجه تصمیماتیست که تو بجای خداوند خود گرفتی وخواستی وپافشاری نمودی بر انجامش ....
به راز ونیاز بدرگاه خداوند برداخت ،عابد شهر که هرشب شاهد راز ونیاز جوان بود اوفرا خواند وپرسید ایا بر خواسته خود مصممی جوان گفت اری عابد گفت هیچ دراینکه چرا اجابت نمیشود کنجکاو نشده ای زیرا تو بزیبایی باخالق سخن میگویی ،جوان گفت حتما چون خواسته ام بزرگ است کمی طول کشیده ،عابد گفت حال که این اندازه معشوق خود را دوست میداری که هر شب برای بی نیازیش از مال دنیا دست به دعا میشوی. ،&سوده باش که اجابت شد دعای تو ،مرد جوان با لبی خندان بسوی معشوق شتافت واین خبر بگفت ،،،
طولی نکشید معشوق به مکنت ومال رسید وعاشق بیچاره را در خور شایسته
خود ندید پس به هر ترتیبی بود جوان را ترک گفت وبا ثروت بدست امده در عیش نوش ...
مرد جوان ودلشکسته با چشمانی اشکبار وبا حالی پریشان در کوچه های شهر مجنون وار در گذر بود که عابد را دید
مرد عابد پرسید حال که اجابت شده از چه رو اینچنینی ،جوان گفت اجابت شد اما حاصلش از دست دادن معشوق شد
عابد گفت این نتیجه تصمیماتیست که تو بجای خداوند خود گرفتی وخواستی وپافشاری نمودی بر انجامش ....
۲.۹k
۲۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.