خاطره بازی سفر قم
تازه زمزمه های رفتنت به گوش میرسید که دیدم بمانم دق میکنم...
باید میزدم به جاده و سری به خانوم میزدم...
آخر رفتن تو که رفتن ساده ای نبود...
گفته بودی فکر میکنی من و تو آینده ای نداریم و من مات شده بودم به حرفهایت...
گفته بودی عزیزم دوستت دارم اما فکر نکنم بتوانم بمانم...
دیگر این شهر لعنتی جای ماندن نبود...
تمام راه سلاله به اشکهای من نگاه میکرد و میگفت تو اینهمه اشک را از کجا می آوری دختر؟ کاش حرف میزدی تا درد دلت سبکتر شود...
رسیدیم قم. هوا سرد بود. اما حرم گرم...
و دل من آتش...
شب که حالت را پرسیدم(و من همیشه خدا نگران حال تو بودم) فهمیدم نگرانیم بیمورد نبوده... کسالت داشتی و من فقط از این فاصله با حرف بود که میشد آرامت کنم... منی که خود منبع ناآرامی های عالم بودم... و اضطراب رفتنت دنیایم را زیر و رو کرده بود...
.......
خانم جان!
شما محرم ترین محرم من هستید همیشه...
هربار حرفهای #دخترانه دارم تنها مأمن آرامشم شمایید...
آتش دل من هنوز میسوزاند تمام وجودم را...
من هنوز اشک میریزم وقت و بیوقت و بچه ها به شوخی میگویند یا شب گریه کن یا روز...
خانم جان! امشب شب میلاد شماست...
من اشکهایم را هدیه می آورم و شما عیدی بدهید...
نمیخواهم آتش عشق کم شود یا خاموش...
نه...
فقط مرا به زندگی برگردانید...
همین
#قم
#میلاد_حضرت_معصومه_علیها_السلام
باید میزدم به جاده و سری به خانوم میزدم...
آخر رفتن تو که رفتن ساده ای نبود...
گفته بودی فکر میکنی من و تو آینده ای نداریم و من مات شده بودم به حرفهایت...
گفته بودی عزیزم دوستت دارم اما فکر نکنم بتوانم بمانم...
دیگر این شهر لعنتی جای ماندن نبود...
تمام راه سلاله به اشکهای من نگاه میکرد و میگفت تو اینهمه اشک را از کجا می آوری دختر؟ کاش حرف میزدی تا درد دلت سبکتر شود...
رسیدیم قم. هوا سرد بود. اما حرم گرم...
و دل من آتش...
شب که حالت را پرسیدم(و من همیشه خدا نگران حال تو بودم) فهمیدم نگرانیم بیمورد نبوده... کسالت داشتی و من فقط از این فاصله با حرف بود که میشد آرامت کنم... منی که خود منبع ناآرامی های عالم بودم... و اضطراب رفتنت دنیایم را زیر و رو کرده بود...
.......
خانم جان!
شما محرم ترین محرم من هستید همیشه...
هربار حرفهای #دخترانه دارم تنها مأمن آرامشم شمایید...
آتش دل من هنوز میسوزاند تمام وجودم را...
من هنوز اشک میریزم وقت و بیوقت و بچه ها به شوخی میگویند یا شب گریه کن یا روز...
خانم جان! امشب شب میلاد شماست...
من اشکهایم را هدیه می آورم و شما عیدی بدهید...
نمیخواهم آتش عشق کم شود یا خاموش...
نه...
فقط مرا به زندگی برگردانید...
همین
#قم
#میلاد_حضرت_معصومه_علیها_السلام
۵.۰k
۲۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.