پارت 1
#دوپارتی_هیونجین
#درخواستی
وقتی برای اولین بار.........
ویو هیونجین
داشتم با گوشیم ور میرفتم که ا/ت با لباس بیرونی جلوم ظاهر شد
سرمو یکم کج کردم و با تعجب بهش نگاه کردم
_ جایی قراره بری؟
+ هوم اره قرار بود با هانا برم خرید ولی هانا براش کار پیش اومد پس....
_ پس چی؟
+ پس تصمیم گرفتم با هیون جونممم برم
_ الان شدم هیون جونت؟
+ بودی عشقمم ( با لبخند دندونی)
_ هعیی وایسا برم اماده شم بیام
+چشممممم
تک خنده ای به انرژیش کردم و رفتم تا اماده شم.....
بعد از اینکه اماده شدم از اتاق اومدم بیرون و به ا/ت که روی مبل نشسته بود منتطر من بود نگاه کردم
_ خانوم کوچولو بریم؟
+بریممممم
بعدشم بلند شد و به سمت در دویید و رفت بیرون
_ هعی از دست تو
از خونه اومدم بیرون و سوار ماشین شدم......
( چند دقیقه بعد)
از ماشین پیاده شدم و دست ا/ت رو گرفتم و وارد پاساژ شدیم.....
( یک ساعت بعد)
کلافه به ا/ت که همچنان پر انرژی داشت به مغازه نگاه میکرد خیره شدم
_ ا/ت ( کلافه)
+ جانممم
_ خریدات تموم نشددد
+ هیون ما تازه یک ساعته که اومدیمم
_ کمههه؟
+ اره و اینکه نه هنوز خریدم تموم نش....
وایستادم و به ا/ت که خیره به جایی بود نگاه کردم
_ چرا ساکت شدی؟
+ هیوننننن ( با خوشحالی)
_ بله؟
+اونو ببین ( با انگشتش به یه مغازه اشار کرد)
رد دستشو دنبال کردم و به پیراهن کوتاه مشکلی که پشت ویترین یه مغازه بود نگاه کردم
_ خب؟
+نگاه چه قشنگهه
_ بنظرم خیلی کوت.....
با کشیده شدن دستم توسط ا/ت حرفم نصفه موند
_ هی ا/ت اروم باش
انگاری انقدر محو اون لباس بود که اصلا نشنید چی گفتم.....
روی صندلی نشسته بودم و منتظر بودم ا/ت از اتاق پرو بیاد بیرون
+ هیون
_ جانم؟
+دستم نمیرسه زیپو ببندم میشه بیای کمک
سرمو به نشونه تایید تکون دادم و وارد اتاق پرو شدم....
از داخل آینه به بدن ا/ت خیره شدم
لباس زیادی کوتاه و باز بود
با دیدن بدنش.......
ادامه دارد......
#درخواستی
وقتی برای اولین بار.........
ویو هیونجین
داشتم با گوشیم ور میرفتم که ا/ت با لباس بیرونی جلوم ظاهر شد
سرمو یکم کج کردم و با تعجب بهش نگاه کردم
_ جایی قراره بری؟
+ هوم اره قرار بود با هانا برم خرید ولی هانا براش کار پیش اومد پس....
_ پس چی؟
+ پس تصمیم گرفتم با هیون جونممم برم
_ الان شدم هیون جونت؟
+ بودی عشقمم ( با لبخند دندونی)
_ هعیی وایسا برم اماده شم بیام
+چشممممم
تک خنده ای به انرژیش کردم و رفتم تا اماده شم.....
بعد از اینکه اماده شدم از اتاق اومدم بیرون و به ا/ت که روی مبل نشسته بود منتطر من بود نگاه کردم
_ خانوم کوچولو بریم؟
+بریممممم
بعدشم بلند شد و به سمت در دویید و رفت بیرون
_ هعی از دست تو
از خونه اومدم بیرون و سوار ماشین شدم......
( چند دقیقه بعد)
از ماشین پیاده شدم و دست ا/ت رو گرفتم و وارد پاساژ شدیم.....
( یک ساعت بعد)
کلافه به ا/ت که همچنان پر انرژی داشت به مغازه نگاه میکرد خیره شدم
_ ا/ت ( کلافه)
+ جانممم
_ خریدات تموم نشددد
+ هیون ما تازه یک ساعته که اومدیمم
_ کمههه؟
+ اره و اینکه نه هنوز خریدم تموم نش....
وایستادم و به ا/ت که خیره به جایی بود نگاه کردم
_ چرا ساکت شدی؟
+ هیوننننن ( با خوشحالی)
_ بله؟
+اونو ببین ( با انگشتش به یه مغازه اشار کرد)
رد دستشو دنبال کردم و به پیراهن کوتاه مشکلی که پشت ویترین یه مغازه بود نگاه کردم
_ خب؟
+نگاه چه قشنگهه
_ بنظرم خیلی کوت.....
با کشیده شدن دستم توسط ا/ت حرفم نصفه موند
_ هی ا/ت اروم باش
انگاری انقدر محو اون لباس بود که اصلا نشنید چی گفتم.....
روی صندلی نشسته بودم و منتظر بودم ا/ت از اتاق پرو بیاد بیرون
+ هیون
_ جانم؟
+دستم نمیرسه زیپو ببندم میشه بیای کمک
سرمو به نشونه تایید تکون دادم و وارد اتاق پرو شدم....
از داخل آینه به بدن ا/ت خیره شدم
لباس زیادی کوتاه و باز بود
با دیدن بدنش.......
ادامه دارد......
- ۸.۶k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط