تکپارتیچانمین
#تکپارتی_چانمین
#درخواستی
وقتی سونگمین خیلی بچست و دلش..........
بی حوصله گوشی رو گذاشت کنار و از اتاق خارج شد به سمت چان رفت روی پاش نشست
چان که مشغول بازی بود یه دستشو از دور کمر سونگمین رد کرد و دسته رو دوباره گرفت
+چان
_ جانم؟
+ من حوصلم سر رفتههه
_ اومممم
+چان ( با حرص)
_ جانمم
+میشه بیخیال بازی بشی
_ اوممممم باش
چان بعد این حرف دسته بازی رو انداخت کنارش روی مبل
_ خب بیا بیخیالش شدم
+چان ( خمار)
_ جونم پاپی کوچولو؟
سونگمین دستشو دور گردن چان حلقه کرد
+چان من دلم اهم اهم میخواد ( خمار )
چان با این حرف سونگمین با تجعب خیره اش شد
_ سونگمین ( با تعجب)
+هومممم؟
_ بچه جون اینا برای سنت خوب نیست
سونگمین با شنیدن این حرف با حرص دستشو روی عضو چان گذاشت و فشارش داد
چان با حرکت سونگمین داد بلندی زد
+من 24 سالمه پیر مرد بچه خودتی
سونگمین عصبی از روی پای چان بلند شد و رفت توی اتاق......
چند دقیقه بعد که چان دردش کمتر شد بلند شد و به سمت اتاق رفت.....
اروم در رو باز کرد و به سونگمین که روی تخت دراز کشیده بود نگاه کرد
_ سونگمین؟
+ ( سکوت )
_ پاپی کوچولو
+ ( سکوت )
_ پسر کوچولوی من
سونگمین همچنان جوابی به چان نمیداد چان که دید صدا زدن سونگمین بی فایدس بهش نزدیک شد و روش خیمه زد
+گمشو اونور
چان بی توجه به حرف سونگمین سرشو توی گردنش کرد و لیسی به گردنش زد
+ چان برو اونور میگم
_ خودت مگه نمیخواستی؟( خمار)
+ الان دیگه نمیخوام برو اونور
_ بیبی بوی ولی الان من میخوامت ( خمار)
+ ( سکوت)
_ بیبی؟
+شروع کن دیگه
_( خنده)
چان لباشو روی لبای سونگمین گذاشت و شروع به بوسیدنش کرد.......
#درخواستی
وقتی سونگمین خیلی بچست و دلش..........
بی حوصله گوشی رو گذاشت کنار و از اتاق خارج شد به سمت چان رفت روی پاش نشست
چان که مشغول بازی بود یه دستشو از دور کمر سونگمین رد کرد و دسته رو دوباره گرفت
+چان
_ جانم؟
+ من حوصلم سر رفتههه
_ اومممم
+چان ( با حرص)
_ جانمم
+میشه بیخیال بازی بشی
_ اوممممم باش
چان بعد این حرف دسته بازی رو انداخت کنارش روی مبل
_ خب بیا بیخیالش شدم
+چان ( خمار)
_ جونم پاپی کوچولو؟
سونگمین دستشو دور گردن چان حلقه کرد
+چان من دلم اهم اهم میخواد ( خمار )
چان با این حرف سونگمین با تجعب خیره اش شد
_ سونگمین ( با تعجب)
+هومممم؟
_ بچه جون اینا برای سنت خوب نیست
سونگمین با شنیدن این حرف با حرص دستشو روی عضو چان گذاشت و فشارش داد
چان با حرکت سونگمین داد بلندی زد
+من 24 سالمه پیر مرد بچه خودتی
سونگمین عصبی از روی پای چان بلند شد و رفت توی اتاق......
چند دقیقه بعد که چان دردش کمتر شد بلند شد و به سمت اتاق رفت.....
اروم در رو باز کرد و به سونگمین که روی تخت دراز کشیده بود نگاه کرد
_ سونگمین؟
+ ( سکوت )
_ پاپی کوچولو
+ ( سکوت )
_ پسر کوچولوی من
سونگمین همچنان جوابی به چان نمیداد چان که دید صدا زدن سونگمین بی فایدس بهش نزدیک شد و روش خیمه زد
+گمشو اونور
چان بی توجه به حرف سونگمین سرشو توی گردنش کرد و لیسی به گردنش زد
+ چان برو اونور میگم
_ خودت مگه نمیخواستی؟( خمار)
+ الان دیگه نمیخوام برو اونور
_ بیبی بوی ولی الان من میخوامت ( خمار)
+ ( سکوت)
_ بیبی؟
+شروع کن دیگه
_( خنده)
چان لباشو روی لبای سونگمین گذاشت و شروع به بوسیدنش کرد.......
- ۱۰.۱k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط