گوشی را برداشتبله شمارهسلام جیمیننننجیمین اخمی کردت
گوشی را برداشت"بله؟" شماره"سلام جیمینننن"جیمین اخمی کرد"توی کی هستی ؟"شماره"من؟من یول هستم" جیمین نیش خندی زد"دختر کوچولو،دلم برات تنگ شده فسقلی،داداشت کجاست؟"یول"رفته دنبال یونگی،منم یاد تو افتادم زنگ زدم ببینم در چه حالی"جیمین"رفته دنبال یونگی؟از پاریس پاشده اومده لیون؟"یول خندید و گفت"تو خبر نداری؟یونگی با لیا کات کرده،نارلحت بود تصمیم گرفته پاشه بیاد پاریس،داداش رفته فرودگاه دنبالش"جیمین نیم نگاهی به سوا انداخت،داشت پاین لباسش را درست میکرد،به یول گفت"اوه...پس بلاخره فرار کرد"یول"منطورت چیه؟"جیمین"هیچی،مهم نیست فقط شاید منم خواستم بیام یک مسافرت کوتاه به پاریس،یک کار نیمه تموم دارم"یول با ذوق گفت"واقعا؟؟؟ اما..."جیمین"اما؟"یول"اما دعواتون چی؟دعوا تو و جونگ کوک،همون دعوا بزرگ که..."جیمین نذاشت یول دوباره اون خاطرات را یاد اوری کنه،اخمی کرد و گفت"دیگه حرف اون دعوا را نزن،زیاد چیز بزرگی نبود"یول"نبود؟اما همتون دعوا کردین،همه باهم قهر کردین و اکیپ هفت نفرتون کلا از هم پاشید..."جیمین بریده بریده و با صدای ترسناک زمزمه کرد"دیگه..حرف...اون..دعوا...را...نزن"یول سریع گفت"باشه...اوه...داداشم داره میاد،من باید قطع کنم" و سریع تلفن را قطع کرد،جونگ کوک با یونگی در را زدن،یول که یک لباس شیک و ابی پوشیده بود (اسلاید ۲)سریع دوید و در را باز کرد،با دیدن یونگی داداشش را یکم کنار زد و پرید بغل یونگی"داداشیییی"یونگی ساک را زمین گذاشتم و دختر کوچولو و قد کوتاه را در اغوش گرفت"فسقلی"جونگ کوک یکم با اخم مصنوعی گفت"دل و قلوه هاتون را بزارین داخل خونه"یول همونطوری به یونگی چسبیده بود،یونگی کشون کشون داخل رفت و روی صندلی نشست،جونگ کوک کنارش نشست و گفت"مطمئنم تهیونگ هم از دیدنت خوشحال میشه"یونگی"اما من فکر نمیکنم،بعد از اون دعوا عمرا تهیونگ بخواد دوباره منو ببینه"جونگ کوک"هی انقدر سخت نگیر،تهیونگ هم دلش برات تنگ شده ولی هنوز حرفای اون زمان براش سنگینه"یول با یک سینی قهوه وارد اتاق شد،قهوه را به هردو تعراف کرد و بعد از اینکه قهوه خودش را برداشت یکم جونگ کوک را کنار زد و بغل یونگی نشست(کنارش نشست نه روی پاهاش🙄استخفرالله)یول"خب از اینکه چیکار میکردی بگو"یونگی نیش خندی زد،دستش را دور یول انداخت و بغلش کرد"فسقلی مه خیلی کنجکاوه"جونگ کوک گفت"راست میگه،توی لیون چیکار میکردی؟"یونگی"موتور سواری میکردم،برای کار هم...توی رستوران گارسونی میکردم"
- ۲.۱k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط