روی صندلی مشکیش نشسته بودتوی هلدینگمجموعه شرکت بزرگ خو
روی صندلی مشکیش نشسته بود،توی هلدینگ(مجموعه شرکت) بزرگ خودش،صندلیش را به سمت پنجره پشت سرش چرخونده بود و داشت شرکت و سوله بزرگش را تماشا میکرد و در ارامش سیگار میکشید و کمی از مشروب گرون قیمتش را میخورد،چشم های روشن جیمین وقتی به هلدینگش نگاه میکرد برق میزد،اون همه پول،ثروت،قدرت،همه را با خون و جنگ و خیانت به دست اورده بود،با خشن ترین روش ها،درد ناک ترین کار ها و بزرگ ترین قتل ها،در دفتر زده شد،منشی قبلی جیمین به باند رقیب کمک کرده بود پس سزاوار این بود که توی جنگل به شکل مبهمی خودشکی کنه(در اصل جیمین کشته بودش و خودکشی جلوه داده بود)حالا نیاز مند یک منشی جدید بود،"بیا داخل"دختری قد بلند،زیبا،موهای قهوه ای و بلند و لب های پفکی و زیبا،چشم هایی قهوه ای و پوستی بی نقص،لبسی تقریبا کرم رنگ و قهوه ای(اسلاید ۲)"سلام آقای پارک"جیمین مشروبش را روی میز گذاشت و ته سیگارش را توی جا سیگاری ملیون دلاریش خاموش کرد،اشاره کوچکی به صندلی روبه رو کرد و گفت"بشین"دخترک زیبا نشست و گفت"من برای مصاحبه اومدم،اسمم سوا هست،سابقه کاری خوبی دارم،چند سال منشی بودم توی شرکت های بزرگ..."جیمین"به اندازه کافی سبقه تو رو خوندم..."سوا"پس چی میخواهید بدونید؟"جیمین گفت"راجب خانوادت و سلیقه هات،باید بدونم تمرکز کافی برای کار من را داری یا خیر"همینطور که صحبت میکرد چند قلپ دیگر از مشروبش را میخورد،سوا"من به اندازه ای دقت دارم که بفهمم برای مثال این سومین سیگاریه که در روز میکشین،برند گروکا اژدهای سیاه هست،و انقدر دقت دارم که بفهمم دکمه سوم لباستون را کج بستین"جیمین نگاهی به دکمه های لباسش انداخت،درست میگفت،دکمه سوم یکم کج بود و بله،مارک سیگار را هم درست گفته بود،جیمین از این بازی موش و گربه خوشش اومده بود،به پشتی صندلی تکه داد و گفت"با چقدر پول خریده میشی؟"سوا"منظودت چیه؟"جیمین"اگه توی شرکت من کار کنی یا بهتره بگم اگه یکی بهت اعتماد کنه،با چقدر پول حاضری تمام زندگشیو لو بدی؟"سوا لبخند مرموزی زد و گفت"اگه جواب بدم هیچ مقداری یعنی تازه کارم،اگه مبلغ بگم یعنی طماع هستم..."کمی به جلو خم شد و گفت"بدون پول،با عشق"جیمین"منطورت اینه که باعشق میشه تو را خرید؟"سوا"بستگی داره،بستگی داره اون زمان کی را بیشتر دوست داشته باشم،اگه تو باشی..."جیمین ابرو بالا انداخت تا سوا ادامه حرفش را بگه اما چیزی نگفت،در همون لحظه تلفن زنگ خورد،
- ۱.۹k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط