رمان:پدر خوانده
رمان:پدر خوانده
که یهو گوشی جونگکوک زنگ خورد پدرش بود
(مکالمه پدر جونگکوک با جونگکوک)
+ الو پدر
× الو کوک پسرم فقط سریع بیا پیشم
+ ولی پدر...
× گفتم فقط بیا
+باشه اومدم
(پایان مکالمه )
(ویو کوک)
گوشی رو قطع کردم موندم پدرم چی کارم داره رفتم آماده بشم که برم)
(ویو تهیونگ )
دیدم بعد از اینکه تلفن رو قطع کرد بدون حرفی رفت منم سریع لباسام رو پوشیدم
(پرش زمانی به ۱۰دقیقه)
(ویو کوک)
آماده شدم که برم که یهو یادم اومد رفتم به. بادیگارد ها گفتم که مراقب تهیونگ باشد که یهو فکر فرار به سرش نزنه بعد از اینکه به بادیگارد گفتم به سمت ماشین حرکت کردم بعد از اینکه سوار ماشین شدم به سمت خونه پدرم حرکت کردم
(پرش زمانی به نیم ساعت )
(مکالمه پدر کوک با جونگکوک )
× خوب آمدی پسرم منتظرت بودم
+سلام پدر لطفاً کارتو بگو
× میخواستم بگم که بریم خواستگاری لونا
داستان ادامه دارد....
بورام xx-ooo
زهرا zm527302
که یهو گوشی جونگکوک زنگ خورد پدرش بود
(مکالمه پدر جونگکوک با جونگکوک)
+ الو پدر
× الو کوک پسرم فقط سریع بیا پیشم
+ ولی پدر...
× گفتم فقط بیا
+باشه اومدم
(پایان مکالمه )
(ویو کوک)
گوشی رو قطع کردم موندم پدرم چی کارم داره رفتم آماده بشم که برم)
(ویو تهیونگ )
دیدم بعد از اینکه تلفن رو قطع کرد بدون حرفی رفت منم سریع لباسام رو پوشیدم
(پرش زمانی به ۱۰دقیقه)
(ویو کوک)
آماده شدم که برم که یهو یادم اومد رفتم به. بادیگارد ها گفتم که مراقب تهیونگ باشد که یهو فکر فرار به سرش نزنه بعد از اینکه به بادیگارد گفتم به سمت ماشین حرکت کردم بعد از اینکه سوار ماشین شدم به سمت خونه پدرم حرکت کردم
(پرش زمانی به نیم ساعت )
(مکالمه پدر کوک با جونگکوک )
× خوب آمدی پسرم منتظرت بودم
+سلام پدر لطفاً کارتو بگو
× میخواستم بگم که بریم خواستگاری لونا
داستان ادامه دارد....
بورام xx-ooo
زهرا zm527302
۴.۶k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.