وقتی در رو باز کرد هوسوک جلوی در بود..
وقتی در رو باز کرد هوسوک جلوی در بود..
با دیدنش شوک جلو در وایساد..
=اوه..سلام جونگکوک
-س..سلام..
=میشه باهات حرف بزنم؟!
-اره..بیا تو..
=نه نه نمیخواد..همینجا میخوام حرف بزنم..
نفسی بیرون داد و..
-باشه..چی شده؟!
هوسوک نفسی گرفت و...
=راستش..دوباره با تهیونگ بحثم شده..این دفعه رسماً گف اخراجم میخواد کنه..
نمیدونست چرا ولی یکم خندش گرفته بود..جلو خودشو گرفت..
-چرا بحث کردید خب؟!
=سر اینکه..چرا مدارک رو دیر بهش دادم...اونقدم مدارک مهمی نبودن..عیش.
لبخندی زد و..
-باشه..بهش میگم اخراجت نکنه..
هوسوک لبخندی زد..
=اوه واقعا ممنون..دیگه میرم..خدافظ.
خداحافظی کردن و هوسوک رفت..
جونگ کوک هم با تاکسی اومد سمت محل کار تهیونگ..
(بیست مین بعد)
رسید و از آسانسور رفت بالا...
در رو باز کرد...منشی خانم جدید رو دید که اونجاست..
منشی:سلام..با کی کار دارید؟!
-سلام..تهیونگ..
منشی:بزارید خبرشون کنم
-خودش خبر داره
گفت و بدون توجه به منشی رفت داخل..اصلا از بودن یه زن تو دفتر کار تهیونگ خوشش نمیومد..
در رو باز کرد و با اخم وارد شد..
+سلامم..خوبی؟!
-سلام..این کیه اینجا؟!
تهیونگ اومد پیش کوک و از پشت بغلش کرد..
+کی؟!
-فک کنم منشی باشه..بیریختتت..
تهیونگ لبخندی زد و کوک رو بیشتر به خودش فشرد..
+آروم تر...میشنوه...(چند ثانیه مکث کرد)خب منشیه دیگه...مگه چیکار داره؟!
کوک برگشت سمت تهیونگ..
-کاری نداره...ولی اینکه کنارت کار میکنه رو مخه..اصا اخراجش کن بره..
تهیونگ پوزخندی زد..
+بعد کی به جاش بیاد کار کنه؟!
-من
+جدی؟!
کوک نفسی بیرون داد..
-ارههه
با دیدنش شوک جلو در وایساد..
=اوه..سلام جونگکوک
-س..سلام..
=میشه باهات حرف بزنم؟!
-اره..بیا تو..
=نه نه نمیخواد..همینجا میخوام حرف بزنم..
نفسی بیرون داد و..
-باشه..چی شده؟!
هوسوک نفسی گرفت و...
=راستش..دوباره با تهیونگ بحثم شده..این دفعه رسماً گف اخراجم میخواد کنه..
نمیدونست چرا ولی یکم خندش گرفته بود..جلو خودشو گرفت..
-چرا بحث کردید خب؟!
=سر اینکه..چرا مدارک رو دیر بهش دادم...اونقدم مدارک مهمی نبودن..عیش.
لبخندی زد و..
-باشه..بهش میگم اخراجت نکنه..
هوسوک لبخندی زد..
=اوه واقعا ممنون..دیگه میرم..خدافظ.
خداحافظی کردن و هوسوک رفت..
جونگ کوک هم با تاکسی اومد سمت محل کار تهیونگ..
(بیست مین بعد)
رسید و از آسانسور رفت بالا...
در رو باز کرد...منشی خانم جدید رو دید که اونجاست..
منشی:سلام..با کی کار دارید؟!
-سلام..تهیونگ..
منشی:بزارید خبرشون کنم
-خودش خبر داره
گفت و بدون توجه به منشی رفت داخل..اصلا از بودن یه زن تو دفتر کار تهیونگ خوشش نمیومد..
در رو باز کرد و با اخم وارد شد..
+سلامم..خوبی؟!
-سلام..این کیه اینجا؟!
تهیونگ اومد پیش کوک و از پشت بغلش کرد..
+کی؟!
-فک کنم منشی باشه..بیریختتت..
تهیونگ لبخندی زد و کوک رو بیشتر به خودش فشرد..
+آروم تر...میشنوه...(چند ثانیه مکث کرد)خب منشیه دیگه...مگه چیکار داره؟!
کوک برگشت سمت تهیونگ..
-کاری نداره...ولی اینکه کنارت کار میکنه رو مخه..اصا اخراجش کن بره..
تهیونگ پوزخندی زد..
+بعد کی به جاش بیاد کار کنه؟!
-من
+جدی؟!
کوک نفسی بیرون داد..
-ارههه
۴.۸k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.