شناگر من
#شناگر_من
پارت⁴
×از دیدن همه شما اقایون و خانما خوشبختم. من پروفسور
جرمن هستم متخصص بیولوژی انسانی و جانواری..قطعا الان
با خودتون میگید اینجا که دانشگاه پزشکی نیست!
همهمه کوتاىی بلند شد و مردم خندیدن
پروفسور عینکش رو از توی جیبش بیرون اورد و شروع کرد به
توضیح دادن چیزهایی کو اوایل نافهوم بودن
×همونطور که میدونید وجود انسان های تکامل نیافته توی دریا
فقط و فقط یک افسانه قدمیی بود..اما قواصان و همکاران من
با تلاش های فراوان موفق شدن موجودی رو پیدا کنن که تا
قبل از یکماه پیش اگر راجبش حرف میزدید همه بهتون میخندیدن!
همه با کنجکاوی به اون مرد خیره شدن و منتظر ادامه حرفش شدن
×این شماا و این پری دریایـــــــــــــــی!!!!!!!!
ناگهان همه از جاهاشون بلند شدن و درحالی که زده به
اون موجود نیمه انسان که توی اکواریوم نسبتا کوچک بیحال به
نظر مریسید خیره شدن
صدای دست و جیغ و سوت ها بلند شد و سروصدا شدت
گرفت
موجود کوچولو که به شدت بی پناه و دردکشیده به نظر می رسید از شدت سرو صدا دستاشو روی گوش هاش گذاشت
و بیشرت توی خودش جمع شد...
دم سبزآبی رنگشو جلوی صورتش گرفت تا اون انساهنا چهره زیباشو نبینن...
جونگ کوک بهت زده به تنها ارزوی بچگی هاش خیره بود...
خاطره ای توی ذهنش درحال پخش شدن بود
#فلش بک#
+بابا؟
/جانم پسرم
+پری دریایی ها وجود دارن؟
/اره پسرم..من وقتی تقریبا همسن تو بودم دوتاشونو دیدم
جونگ کوک دستاشو محکم به هم کوبید و با ذوق بچگانه اش توی چشمای پدرش خیره شد
+اونا یه دختر و یه پسر بودن؟؟
پدرش خندید
/اینو نمیدونم عزیزکم
جونگ کوک مست دفتر و مداد هاش دوید و شروع کرد به
نقاشی کردن ادم هایی که دم های ماهی دارن
■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■
خوببب اینم از پارت ۴
نظراتتون برام مهمه...
و خیلی ببخشید که دیر شد چون امتحانا فشار اووردن دیگهه...
شرایط پات بهد:¹⁸لایک¹⁰کامنت
پارت⁴
×از دیدن همه شما اقایون و خانما خوشبختم. من پروفسور
جرمن هستم متخصص بیولوژی انسانی و جانواری..قطعا الان
با خودتون میگید اینجا که دانشگاه پزشکی نیست!
همهمه کوتاىی بلند شد و مردم خندیدن
پروفسور عینکش رو از توی جیبش بیرون اورد و شروع کرد به
توضیح دادن چیزهایی کو اوایل نافهوم بودن
×همونطور که میدونید وجود انسان های تکامل نیافته توی دریا
فقط و فقط یک افسانه قدمیی بود..اما قواصان و همکاران من
با تلاش های فراوان موفق شدن موجودی رو پیدا کنن که تا
قبل از یکماه پیش اگر راجبش حرف میزدید همه بهتون میخندیدن!
همه با کنجکاوی به اون مرد خیره شدن و منتظر ادامه حرفش شدن
×این شماا و این پری دریایـــــــــــــــی!!!!!!!!
ناگهان همه از جاهاشون بلند شدن و درحالی که زده به
اون موجود نیمه انسان که توی اکواریوم نسبتا کوچک بیحال به
نظر مریسید خیره شدن
صدای دست و جیغ و سوت ها بلند شد و سروصدا شدت
گرفت
موجود کوچولو که به شدت بی پناه و دردکشیده به نظر می رسید از شدت سرو صدا دستاشو روی گوش هاش گذاشت
و بیشرت توی خودش جمع شد...
دم سبزآبی رنگشو جلوی صورتش گرفت تا اون انساهنا چهره زیباشو نبینن...
جونگ کوک بهت زده به تنها ارزوی بچگی هاش خیره بود...
خاطره ای توی ذهنش درحال پخش شدن بود
#فلش بک#
+بابا؟
/جانم پسرم
+پری دریایی ها وجود دارن؟
/اره پسرم..من وقتی تقریبا همسن تو بودم دوتاشونو دیدم
جونگ کوک دستاشو محکم به هم کوبید و با ذوق بچگانه اش توی چشمای پدرش خیره شد
+اونا یه دختر و یه پسر بودن؟؟
پدرش خندید
/اینو نمیدونم عزیزکم
جونگ کوک مست دفتر و مداد هاش دوید و شروع کرد به
نقاشی کردن ادم هایی که دم های ماهی دارن
■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■
خوببب اینم از پارت ۴
نظراتتون برام مهمه...
و خیلی ببخشید که دیر شد چون امتحانا فشار اووردن دیگهه...
شرایط پات بهد:¹⁸لایک¹⁰کامنت
۳.۹k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.