فیک

➷♡‧͙⁺˚*・༓☾ ☽༓・*˚⁺‧͙♡➷
#فرشته_نجات
#PART_11
دکتر از اتاق عمل بیرون اومد و گفت
دکتر : فورا به خون نیاز داریم
+ گروه خونی چیه
دکتر : O منفی
+ من گروه خونم O منفی است
دکتر : خوبه ولی باید یک سریع آزمایش ها رو انجام بدین بعد میتونیم ازتون خون بگیریم
+ کجا باید برم واسه آزمایش ها
دکتر :آزمایشگاه طبقه منفی یک
بعد از حرف دکتر ا.ت تشکر کرد و سریع به سمت آزمایشگاه رفت
ولی اون که از سوزن می‌ترسید چجوری میخواستن ازش خون بگیرن
پشت سرش به سمت آزمایشگاه رفتم تا از اتفاق افتادن افکار منفی توی سرم جلو گیری کنم
اول باید یک مقدار ازش خون بگیرن تا ببینن بیماری نداره ا.ت روی صندلی نشسته بود و پرستار مشغول آماده کردن سرنگ بود تا ازش خون بگیرن
ا.ت که مشخص بود ترسیده به سرنگ نگاه میکرد رفتم کنارش نشستم دست دیگش رو گرفتم و گفتم
_ ا.ت توی چشمای من نگاه کن * ا.ت سرش رو برمیگردونه سمت تهیونگ و توی چشماش خیره میشه * هر وقت ترسیدی به این فکر کن که من کنارتم و اگه دردت اومد دست منو فشار بده
ا.ت با اون نگاه مظلومش توی چشمام خیره شده بود و سرش رو به نشانه باشه تکون داد پرستار از فرست استفاده کرد و وقتی حواس ا.ت پرت بود سوزن رو وارد دستش کرد که ا.ت بخاطر سوزش سوزن چشماش رو بست و دستمو فشار داد تا از جیغ زدنش جلو گیری کنه صورتش از درد توی هم جمع شده بود پرستار خون داخل سرنگ رو توی یک ظرف کوچیک ریخت و دست ا.ت رو باز کرد و گفت
پرستار : چند دقیقه همینجا بشینید و سریع بلند نشید چون سرتون گیج میره
+ چشم
ا.ت گفت و سرشو تکیه داد به صندلی و چشماشو بست به ساعتم نگاه کردم 1:30 دقیقه ی شب رو نشون میداد بعد از چند مین دیدم ا.ت هنوز دستمو گرفته خطاب بهش گفتم
_ نمیخوای ول کنی
که با تعجب بهم نگاه کرد و گفت
+ ها چیو ؟
با سرم به دستش اشاره کردم که تا خواست دستشو بکشه محکم‌تر دستشو گرفتم
"ویو ا.ت "
تا خواستم دستشو ول کنم دستمو محکم‌تر گرفت و گفت
_ شوخی کردم ول نکن هیچ وقت دستمو ول نکن
یک لحظه خوشحال شدم ولی با به یاد آوردن دوباره حرف های لیا ترسیدم
' فلش بک به قبل از خارج شدن ا.ت از اتاق '
لباسمو عوض کردم تا خواستم از اتاق خارج بشم لیا وارد اتاق شد و گفت ...
شرایط
لایک : 16
کامنت : 18
امیدوارم خوشت اومده باشه بیب 💕
#فیک #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک
دیدگاه ها (۹)

بیاین منتظر برگشتن این بچم باشیم 🥲💜#فیک #بی_تی_اس #نامجون #ج...

احساس میکنم دیگه مثل قبلا علاقه ای به خوندن فیک ندارینچون نه...

فیک

فیک

مرگ بی پایان پارت ۳۱

شوهر دو روزه پارت۸۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط