فیک
➷♡‧͙⁺˚*・༓☾ ☽༓・*˚⁺‧͙♡➷
#فرشته_نجات
#PART_10
لیا از بین جمعیت بیرون اومد و ترسیده پرسید
لیا : زندس
اره ولی خیلی خون از دست داده
چیز دیگه ای نگفت بعد چند مین امبولانس رسید
یکی از اون پرستار ها ازم پرسید
پرستار : چند وقته تیر خورده
با گریه گفتم
+ حدودا هق 15 مین هق
بعد گذاشتنش روی برانکارد و سریع به سمت امبولانس رفتن نمیدونستم باید چیکار کنم فقط گریه میکردم به دستام که پر از خون بود نگاه کردم حالت تهوع گرفتم سریع به سمت سرویس رفتم و هرچی خورده بودم رو بالا اوردم ( گلاب به روتون )
_ ا.ت حالت خوبه ( با نگرانی )
تهیونگ گفت آروم پشتم رو ماساژ داد
سرم رو به نشونه اینکه حالم خوبه تکون دادم و شیر آب رو باز کردم و دستامو شستم و کمی آب به صورت و گردنم زدم و رو به تهیونگ گفتم
+بوگوم ، بوگوم تیر خورده
با یاد آوری اون لحظه دوباره حالم بد شد سرمو پایین گرفتم و قطره ای اشک از گوشه چشمم به سمت گونم سرازیر شد
تهیونگ چونمو گرفت و سرمو آورد بالا توی چشمام اشک جمع شده بود که باعث تار شدن دیدم شده بود
نمیدونم چرا انقدر واسه کسی که تازه باهاش آشنا شدم ناراحت شدم ( منظورش بوگومه )
اشک روی گونم رو شصتش پاک کرد و بهم گفت
_ لباستو عوض کن بریم بیمارستان
+ باشه
_ من پایین منتظرم
اینو گفت و از اتاق خارج شد رفتم سمت کمد و از داخل کشور یک کراپ بافت سبز برداشتم با یک شلوار لی بگ و با لباسای تنم عوض کردم و سریع رفتم پایین و از در خارج شدم و سوار ماشین تهیونگ شدم
"ویو تهیونگ "
ا.ت سوار ماشین شد سریع دور زدم و به سمت بیمارستان روندم
بعد از 20مین به بیمارستان رسیدم ا.ت سریع پیاده شد و به سمت ورودی بیمارستان رفت منم رفتم ماشین رو پارک کردم و وارد بیمارستان شدم و از مسئول پذیرش پرسیدم
_ وضعیت پارک بوگوم چطوره
م پ : چند دقیقه صبر کنید تا سیستم رو چک کنم
م پ : داخل اتاق عمل هستن طبقه دوم آخر سالن
تشکر کردم و رفتم سمت آسانسور تا برم طبقه بالا
وارد سالن که شدم و به سمت آخر سالن رفتم که ا.ت و خانم جانگ در حال گریه کردن بودن که دکتر از اتاق عمل بیرون اومد و گفت ...
امیدوارم خوشت اومده باشه بیب 💕
#فیک #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک
#فرشته_نجات
#PART_10
لیا از بین جمعیت بیرون اومد و ترسیده پرسید
لیا : زندس
اره ولی خیلی خون از دست داده
چیز دیگه ای نگفت بعد چند مین امبولانس رسید
یکی از اون پرستار ها ازم پرسید
پرستار : چند وقته تیر خورده
با گریه گفتم
+ حدودا هق 15 مین هق
بعد گذاشتنش روی برانکارد و سریع به سمت امبولانس رفتن نمیدونستم باید چیکار کنم فقط گریه میکردم به دستام که پر از خون بود نگاه کردم حالت تهوع گرفتم سریع به سمت سرویس رفتم و هرچی خورده بودم رو بالا اوردم ( گلاب به روتون )
_ ا.ت حالت خوبه ( با نگرانی )
تهیونگ گفت آروم پشتم رو ماساژ داد
سرم رو به نشونه اینکه حالم خوبه تکون دادم و شیر آب رو باز کردم و دستامو شستم و کمی آب به صورت و گردنم زدم و رو به تهیونگ گفتم
+بوگوم ، بوگوم تیر خورده
با یاد آوری اون لحظه دوباره حالم بد شد سرمو پایین گرفتم و قطره ای اشک از گوشه چشمم به سمت گونم سرازیر شد
تهیونگ چونمو گرفت و سرمو آورد بالا توی چشمام اشک جمع شده بود که باعث تار شدن دیدم شده بود
نمیدونم چرا انقدر واسه کسی که تازه باهاش آشنا شدم ناراحت شدم ( منظورش بوگومه )
اشک روی گونم رو شصتش پاک کرد و بهم گفت
_ لباستو عوض کن بریم بیمارستان
+ باشه
_ من پایین منتظرم
اینو گفت و از اتاق خارج شد رفتم سمت کمد و از داخل کشور یک کراپ بافت سبز برداشتم با یک شلوار لی بگ و با لباسای تنم عوض کردم و سریع رفتم پایین و از در خارج شدم و سوار ماشین تهیونگ شدم
"ویو تهیونگ "
ا.ت سوار ماشین شد سریع دور زدم و به سمت بیمارستان روندم
بعد از 20مین به بیمارستان رسیدم ا.ت سریع پیاده شد و به سمت ورودی بیمارستان رفت منم رفتم ماشین رو پارک کردم و وارد بیمارستان شدم و از مسئول پذیرش پرسیدم
_ وضعیت پارک بوگوم چطوره
م پ : چند دقیقه صبر کنید تا سیستم رو چک کنم
م پ : داخل اتاق عمل هستن طبقه دوم آخر سالن
تشکر کردم و رفتم سمت آسانسور تا برم طبقه بالا
وارد سالن که شدم و به سمت آخر سالن رفتم که ا.ت و خانم جانگ در حال گریه کردن بودن که دکتر از اتاق عمل بیرون اومد و گفت ...
امیدوارم خوشت اومده باشه بیب 💕
#فیک #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک
۴.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.