درذهن کفشهای من هزار راه نرفته قدم میزند

درذهن کفشهای من هزار راه نرفته قدم میزند

هزار خیابان خیالی که تو از آن رد نشدی

با این همه کفشهای زبان بسته ام،تمام جاده هایی که به تو ختم نمیشود را می پیماید،بی انکه خسته شود،بی آنکه دهان باز کند
دیدگاه ها (۳)

قانون آدم هاست تا زمانی که هستی آسوده اند از بودنتگاهی تنهای...

چشمــــانممهمان نفــــس هایت بودو شــــبملــــبریز رویای با ...

شب ها کهتنهایی اَم بزرگ تر می شود کابوس ها مُدام رفت و آمد م...

در مرداب دروغ چیزی جز ماهیهای مرده شناور نیست.((مثل روسی))

یک نفر تو خیابونای مغز من همیشه راه میره قدم میزنه . خیابونا...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط