PART 1
#PART_1
#family_Jeon
علامت جونگ کوک علامت تهیونگ_
علامت پدر بزرگ×
#تابع_قوانین_ویسگون
#تابع_قوانین_ویسگون
کوک ویو*
از ماشینم پیاده شدم محکم به سمت عمارت قدم برمیداشتم وارد عمارت شدم همه خدمتکار ها ادای احترام کردن ولی کوچیکترین اهمیتی برام نداشت پدر بزرگم اومد
×سلام پسرم
+ سلام پدر جان
لبخند فیکی زدم بهش ادای احترام کردم،،،میخواست بغلم کنه با اینکه از بغل متنفر بودم باید بغلش میکردم بعد اینکه از بغلش خودمو بیرون کشیدم دستی به کُتم کشیدم
ویوی راوی*
پدر بزرگ کمر جونگ کوک رو گرفت و تا اتاق نشیمن همراهیش کرد
جونگ کوک رو یه مبل تک نفره نشست و پدر بزرگش رو یه مبل دو نفره نشست،،،جونگ کوک پاهاشو روی هم انداخت و آماده بود درمورد ارث و میراثش حرف بزنه که صدای قدم های ینفر به همش ریخت جمله بندی هاش یادش رفت
به سمت صدا برگشت
صدای کفش پاشنه بلند؟
کوک ویو*
یه پسر بود! با لباس سفید
با بدن باریکی
قطعا از خانواده جئون نیست
حتی خانم های خانوادمون همچین کمر باریکی نداشتن!
با پوزخندی تحقیر آمیز نگاهش کردم که اومد و کنار پدر بزرگم نشست چشمام گرد شد چطور میتونه با خانواده جئون انقد گرم بگیره
پدر بزرگ به خدمتکار گفت برامون شراب بیاره
بعد دو مین آورد و گذاشت رو میز ادای احترام کرد و رفت لیوان شرابم و برداشتم
پدر بزرگم دستشو به سمت اون پسره رو به من گفت
× تهیونگ،،پسر عمه ی توئه
پسر عمه؟! این از کجا دراومد؟ فقط من نوه اَرشد بودم!
سعی کردم عصبانیتم رو کنترل کنم بدون دست دراز کردن با سردی گفتم
+خوشبختم،،منم جونگ کوک پسر داییه توئم
مثل خودم بدون دست دراز کردن دور و بَر و نگاه کرد و گفت
_خوشبختم……
(اگه تا الان خوبه ادامه بدم😂🥲)
«حداقل به ۱۰ تا لایک برسه🙃»
#family_Jeon
علامت جونگ کوک علامت تهیونگ_
علامت پدر بزرگ×
#تابع_قوانین_ویسگون
#تابع_قوانین_ویسگون
کوک ویو*
از ماشینم پیاده شدم محکم به سمت عمارت قدم برمیداشتم وارد عمارت شدم همه خدمتکار ها ادای احترام کردن ولی کوچیکترین اهمیتی برام نداشت پدر بزرگم اومد
×سلام پسرم
+ سلام پدر جان
لبخند فیکی زدم بهش ادای احترام کردم،،،میخواست بغلم کنه با اینکه از بغل متنفر بودم باید بغلش میکردم بعد اینکه از بغلش خودمو بیرون کشیدم دستی به کُتم کشیدم
ویوی راوی*
پدر بزرگ کمر جونگ کوک رو گرفت و تا اتاق نشیمن همراهیش کرد
جونگ کوک رو یه مبل تک نفره نشست و پدر بزرگش رو یه مبل دو نفره نشست،،،جونگ کوک پاهاشو روی هم انداخت و آماده بود درمورد ارث و میراثش حرف بزنه که صدای قدم های ینفر به همش ریخت جمله بندی هاش یادش رفت
به سمت صدا برگشت
صدای کفش پاشنه بلند؟
کوک ویو*
یه پسر بود! با لباس سفید
با بدن باریکی
قطعا از خانواده جئون نیست
حتی خانم های خانوادمون همچین کمر باریکی نداشتن!
با پوزخندی تحقیر آمیز نگاهش کردم که اومد و کنار پدر بزرگم نشست چشمام گرد شد چطور میتونه با خانواده جئون انقد گرم بگیره
پدر بزرگ به خدمتکار گفت برامون شراب بیاره
بعد دو مین آورد و گذاشت رو میز ادای احترام کرد و رفت لیوان شرابم و برداشتم
پدر بزرگم دستشو به سمت اون پسره رو به من گفت
× تهیونگ،،پسر عمه ی توئه
پسر عمه؟! این از کجا دراومد؟ فقط من نوه اَرشد بودم!
سعی کردم عصبانیتم رو کنترل کنم بدون دست دراز کردن با سردی گفتم
+خوشبختم،،منم جونگ کوک پسر داییه توئم
مثل خودم بدون دست دراز کردن دور و بَر و نگاه کرد و گفت
_خوشبختم……
(اگه تا الان خوبه ادامه بدم😂🥲)
«حداقل به ۱۰ تا لایک برسه🙃»
۵.۵k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.