PART

#PART_2
#family_Jeon

#تابع_قوانین_ویسگون
#تابع_قوانین_ویسگون

ویوی راوی*
_خوشبختم

کوک تعجب کرده بود پسری که رفتاراش دخترونه بود چطوری انقد سرد حرف زد؟
به هم خیره بودن تا پدر بزرگ گفت

×تهیونگ ازت دو سال بزرگتره

چشمای کوک چهار تا شد اون به این ریزی چجوری ازش بزرگتره؟
پدر بزرگ ادامه داد

×ولی من نمیخوام هیچی از ارث بهت نرسه پس تصمیم گرفتم شرکت رو بهتون بدم اگه تونستین همکاری کنین همه ثروت رو بهتون میدم
کوک گفت

+اگه فقد یکی کارش خوب بود چی؟

×عمارت هارو به ینفر باید بدم و شرکت هارو به ینفر

+خب زمان همکاری تا کِیه؟

×دو ماه

+ولی...

_فکر خوبیه پدر

چون تهیونگ موافقت کرد باید جونگ کوک هم موافقت میکرد

+پس قبوله پدر جان

پدر بزرگ آروم خندید و گفت

×من میرم شماها باهم حرف بزنین
پدر بزرگ از اتاق نشیمن رفت

5مین گذشت ولی جونگ کوک مشروب میخورد و با عصبانیت به تهیونگ نگاه میکرد
بر عکس تهیونگ با عشوه بهش نگاه میکرد و مشروب میخورد و منتظر حرفی از طرف مقابلش بود ولی حرفی دریافت نکرد پس خودش شروع کرد

_نمیخوای از خودت بگی بهم؟

+چرا بگم

_باید بدونم با کی میخوام همکاری کنم

+مثلا؟

_چند سالته چجور ادمی هستی و...

+ریاضی بلد نیستی؟ پدر بزرگ گفت دو سال ازم بزرگتری

_میدونم ۲۷ سالته میخواستم سر صحبت رو باز کنم

+نخوام باهات هم کلام شم باید کیو ببینم؟

_چرا آماده حمله ای؟ من دنبال دعوا نیستم! فقط میخوام بشناسمت

+همینقدر که میدونی برات کافیه

_چرا باهام مشکل داری؟

+میخوای بیام بغلت کنم بگم چرا الان اومدی؟ یا تا الان کدوم گوری بودی؟

تهیونگ دستی به لبش زد و گفت
_نه همچین انتظاری ندارم

+....

_میدونم دقیقا چی عصبی ت میکنه

+نبابا چی؟!

_منو ببین مث مروارید تو صدفم که تازه اومده

+خب؟

_ولی تو مث بَره ای هستی که بین گرگا ول شده

+چرت نگو!

+نه درست میگم...تو فک نکردی چرا یهو من اومدم شدم نوه ارشد؟ اونم کِی وقتی که قرار بود ارث بهت برسه

کوک ویو*
هی با حرفاش داشتم عصبی تر میشدم تحمل نکردم بلند شدم برم....

(خوبه که ادامه بدم؟🤓)
دیدگاه ها (۴)

@dianera.diaفالوشکنین تا دوباره به 700 برسه 🍪🙂💜

ــ ــ ــ ــ ــ ــ

لباس تهیونگ(یادم رفت بزارم به روم نیارید🤣)

#PART_1 #family_Jeonعلامت جونگ کوک علامت تهیونگ_ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط