توکهرفتیبهخداازهمهوحشتکردم

تو که رفتی به خدا از همه وحشت کردم
آن همه خاطره را طعمه ی حسرت کردم

آمدم پشت سرت با غزلی تازه ولی
تو نبودی و من احساس خیانت کردم

با دل ساده ی خوش باورم این بار فقط
از تو و نفرت این فاصله صحبت کردم

بعد تو حوصله همراه دلم رفت به باد
با خودم با در و با پنجره خلوت کردم

تو که رفتی گذر ثانیه ها کشت مرا
به غم و غربت هر ثانیه لعنت کردم

آمدم پشت سرت شعر بخوانم بروم
هر کجا می شد و هر قدر که فرصت کردم

هی غزل گفتم و هی گفتم و آزار شدم
به همین بغض به دل مانده ام عادت کردم 
دیدگاه ها (۲)

چشم وا کردم و دیدم که خدایم "تو شدی"دفتر پر غزل خاطره هایم "...

ای هم نفس ام در دل من جا شده ایدیوانه شدم بسکه تو زیبا ...

برده طاقت از دلم روی مَهَت زیبای مناز شقایق ها سَری ای تک گُ...

هیچ یادم میکنی آرام ه جان ه خسته ام ؟هیچ یادم میکنی معشوقه ی...

●بال های سیاه و سفید○ادامه ی پارت 17

کیوت ولی خشن پارت ۲۹روز بعدخ (خدمتکار) : خانم...خانم لطفا بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط