عاشقانه
#عاشقانه
تمام مغازه ها رو گشتم تا تونستم
شیک ترین کت شلوار رو بخرم..
بعدش رفتم آرایشگاه..
به آرایشگر گفتم میخوام یه جوری مو های منو درست کنی و مدل بدی که از داماد یه مجلس هم بهتر باشم.
اونم شروع کرد.
یه دو ساعتی کارش طول کشید.
کارش ک تموم شد گفت عالی شد
مطمئنم تو رو با داماد اشتباه میگیرن.
گفتم :همینو میخواستم
گفت :چقدر خوشحال میشه خانومت تو رو با این تیپ و مدل مو ببینه..
خنده تلخی زدم گفتم خانومم؟؟
بعدش سکوت کردم.
وقتی داشتم از مغازه میومدم بیرون
برگشتم گفتم: راستش ازدواج نکردم
فقط میخوام اون خانوم کسی دیگه نشه و برگرده کنارم..
سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت جشن عروسی..
ذهنم درگیر بود ..
یعنی شوهرش خوشگله؟!
یعنی شوهرش خوش تیپه؟
فکر نکنم .
کاش نباشه.
کاش زشت باشه.
هی خودم میپرسیدم و خودم جواب میدادم.
از استرس دستام یخ زده بود
از اینکه کنار اون ببینمش استرس داشتم.
بالاخره رسیدم .
نفسم رو حبس کردم و پیاده شدم و ب راننده گفتم بمونید برمیگردم
چند قدم رفتم
باز برگشتم
هی باز چند قدم رفتم..
هی باز ..
بغضم رو قورت دادم و وارد جشن شدم.
خیلی شلوغ بود.
داشتم دور خودم میچرخیدم ک دیدمش
البته دیدمش که نه.
دیدمشون .
دست تو دست میرقصیدن.
فارغ از همه چی.
از آدمهای کنارشون.
از دل من ک داشت ذره ذره میسوخت.
لعنتی..
لعنتی قول این مجلس رو من بهت داده بودم
لعنتی من همیشه میگفتم عروسم تکه باید عروسیمونم تک باشه...
ب من قول دادی دست تو دست برقصیم و حسودا نگاه کنن..
یادته میگفتی این دختر و پسرا ک ب عروس و داماد نگاه میکنن حسرت داره نگاهشون..
من اون روز خندیدم و گفتم خیلی دیوونه ای..
ولی انگار خودم دیوونه بودم
آخه راست گفتی..
دارم نگاهتون میکنم با حسرت..
چ کردی با دل من بی معرفت..
سریع پلک زدم ک اشکام نریزه ..
آخه مثلا اومده بودم پشیمونت کنم
اومده بودم ببینی من هنوزم برای تو خوشتیپ ترین مرد روی این زمینم..
با صدای دست و شادی از فکر در اومدم.
خواستم برم تبریک بگم بهش .
پشیمون شدم
برم بگم مبارکه باشه که چی.؟
مبارک باشه ک دلمو شکستی..
مبارک باشه که نابودم کردی..
مبارک باشه که دست ی نفر دیگه تو دستته..
اومدم برگردم
یهو چشم تو چشم شدیم.
نگاهش هم تعجب داشت، هم ترس داشت، هم غم.
حتما ترسید برم و مجلس رو خراب کنم.
بلاخره اشکم سرازیر شد.
فقط لباشو دیدم که منو نگاه کرد و زیر لب گفت"ببخشید
تو دلم گفتم
آره والا
ببخشید که بعد رفتنم نابود شدی
ببخشید که دیگه رنگ خوش روزگار رو ندیدی
ببخشید که بعد رفتنم همیشه یه چشمت اشک بود یه چشمت خون..
میبخشم عروس خانم..
میبخشم...
تمام مغازه ها رو گشتم تا تونستم
شیک ترین کت شلوار رو بخرم..
بعدش رفتم آرایشگاه..
به آرایشگر گفتم میخوام یه جوری مو های منو درست کنی و مدل بدی که از داماد یه مجلس هم بهتر باشم.
اونم شروع کرد.
یه دو ساعتی کارش طول کشید.
کارش ک تموم شد گفت عالی شد
مطمئنم تو رو با داماد اشتباه میگیرن.
گفتم :همینو میخواستم
گفت :چقدر خوشحال میشه خانومت تو رو با این تیپ و مدل مو ببینه..
خنده تلخی زدم گفتم خانومم؟؟
بعدش سکوت کردم.
وقتی داشتم از مغازه میومدم بیرون
برگشتم گفتم: راستش ازدواج نکردم
فقط میخوام اون خانوم کسی دیگه نشه و برگرده کنارم..
سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت جشن عروسی..
ذهنم درگیر بود ..
یعنی شوهرش خوشگله؟!
یعنی شوهرش خوش تیپه؟
فکر نکنم .
کاش نباشه.
کاش زشت باشه.
هی خودم میپرسیدم و خودم جواب میدادم.
از استرس دستام یخ زده بود
از اینکه کنار اون ببینمش استرس داشتم.
بالاخره رسیدم .
نفسم رو حبس کردم و پیاده شدم و ب راننده گفتم بمونید برمیگردم
چند قدم رفتم
باز برگشتم
هی باز چند قدم رفتم..
هی باز ..
بغضم رو قورت دادم و وارد جشن شدم.
خیلی شلوغ بود.
داشتم دور خودم میچرخیدم ک دیدمش
البته دیدمش که نه.
دیدمشون .
دست تو دست میرقصیدن.
فارغ از همه چی.
از آدمهای کنارشون.
از دل من ک داشت ذره ذره میسوخت.
لعنتی..
لعنتی قول این مجلس رو من بهت داده بودم
لعنتی من همیشه میگفتم عروسم تکه باید عروسیمونم تک باشه...
ب من قول دادی دست تو دست برقصیم و حسودا نگاه کنن..
یادته میگفتی این دختر و پسرا ک ب عروس و داماد نگاه میکنن حسرت داره نگاهشون..
من اون روز خندیدم و گفتم خیلی دیوونه ای..
ولی انگار خودم دیوونه بودم
آخه راست گفتی..
دارم نگاهتون میکنم با حسرت..
چ کردی با دل من بی معرفت..
سریع پلک زدم ک اشکام نریزه ..
آخه مثلا اومده بودم پشیمونت کنم
اومده بودم ببینی من هنوزم برای تو خوشتیپ ترین مرد روی این زمینم..
با صدای دست و شادی از فکر در اومدم.
خواستم برم تبریک بگم بهش .
پشیمون شدم
برم بگم مبارکه باشه که چی.؟
مبارک باشه ک دلمو شکستی..
مبارک باشه که نابودم کردی..
مبارک باشه که دست ی نفر دیگه تو دستته..
اومدم برگردم
یهو چشم تو چشم شدیم.
نگاهش هم تعجب داشت، هم ترس داشت، هم غم.
حتما ترسید برم و مجلس رو خراب کنم.
بلاخره اشکم سرازیر شد.
فقط لباشو دیدم که منو نگاه کرد و زیر لب گفت"ببخشید
تو دلم گفتم
آره والا
ببخشید که بعد رفتنم نابود شدی
ببخشید که دیگه رنگ خوش روزگار رو ندیدی
ببخشید که بعد رفتنم همیشه یه چشمت اشک بود یه چشمت خون..
میبخشم عروس خانم..
میبخشم...
۳.۰k
۰۴ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.