سایه خیانت کابوس مرگ

part3





---

سوجین از کنارش رد شد، با قدم‌هایی محکم، مغرور، بی‌توجه. عطر تلخش، همون عطری که تهیونگ سال‌ها پیش براش خریده بود، هنوز توی هوا پخش بود. قلب تهیونگ تیر کشید. یه حس آشنا، یه خاطره‌ی دفن‌شده زیر هزار اشتباه، حالا مثل پتک توی ذهنش کوبیده می‌شد.

مین‌جی که متوجه تغییر چهره‌اش شده بود، ابروهاشو درهم کشید.
«اون کی بود؟»

تهیونگ انگار صداشو نشنید. فقط به پشت سوجین خیره شده بود. موهاش… همون رنگ لعنتی…
و اون نگاه سرد، بی‌رحم، قوی.

سئوجون بی‌خبر از همه‌چی، دست سوجین رو گرفت و همراه خودش برد سمت خروجی مخصوص خانواده. اعضای گروه Eclipse هم دونه‌دونه دنبال‌شون اومدن.

جونگ‌کوک پچ‌پچ‌کنان کنار تهیونگ ایستاد.
«اون… سوجین نبود؟ خواهرش؟»
تهیونگ بی‌اختیار زمزمه کرد: «آره… خواهرش بود… ولی یه چیز دیگه هم بود…»

جیمین که شنیده بود، مشکوک نگاهش کرد.
«تهیونگ… تو از کِی اون دختر رو می‌شناسی؟»

مین‌جی با لبخند مصنوعی گفت:
«اگه این‌همه خیره نگاهش می‌کنی، حداقل یه معرفی هم بکن دیگه، نه؟»

تهیونگ به خودش اومد. با عجله رو برگردوند، لبخندی زورکی زد.
«هیچی… فقط یه آشنای قدیمیه…»

اما نه. سوجین هیچ‌وقت فقط یه «آشنا» نبود.


---

بیرون از فرودگاه، باد ملایمی می‌وزید. سوجین کنار ماشین سئوجون ایستاده بود. گوشی‌ش توی دستش بود و ساک کوچکی که انگار برای یه سفر کوتاه بسته شده بود.

سئوجون بهش نگاه کرد.
«آبجی… واقعاً تویی؟»
سوجین لبخند زد.
«مگه شک داری؟»
– «نه… فقط… تو خیلی فرق کردی.»

سوجین به شیشه‌ی ماشین تکیه داد. نگاهی به آسمون انداخت.
«آدما عوض می‌شن، سئوجون. بعضی وقتا مجبورن… بعضی وقتا زخماشون مجبورشون می‌کنه.»

سئوجون لبخندش محو شد. برای اولین بار متوجه غمی توی صدای خواهرش شد… یه درد قدیمی، پنهون شده زیر آرایش غلیظ و چهره‌ی بی‌احساسش.

– «اون پسره که قبلاً بهت خیانت کرد… هنوز بهش فکر می‌کنی؟»

سوجین مکث کرد. فقط چند ثانیه. بعد با لبخندی تلخ گفت:
«نه… ولی به خودِ قدیمیم چرا. به دختری که بهم خیانت شد. دختری که فکر می‌کرد عشق یعنی همه‌چیز.»

سئوجون حرفی نزد. نمی‌دونست چی بگه.
نمی‌دونست که همون پسر… حالا دقیقاً پشت سرش، توی فرودگاه، ایستاده بود.
و هنوز، خیلی چیزها بین اون سه نفر، ناگفته مونده بود.
دیدگاه ها (۴)

سایه خیانت کابوس مرگ

سایه خیانت کابوس مرگ

سایه خیانت کابوس مرگ

سایه خیانت کابوس مرگ

میرزا کوچک‌خان جنگلی…اسمشون رو هممون شنیدیم ، خیلیامون هم یه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط