بهشون میگم :
بهشون میگم :
هیییییسسسسس!
بچه ها تصور کنید من افتادم رو تخت بیمارستان
بدون موهای مشگی بافته شده
بدون مژه های بلند
بدون لپای گل انداخته
با رنگ پریده
با نفسی که بند اومده و بالا نمیاد
با چشمای به راه مونده
چی میشه مگه!؟
یه لحظه و یه مانیتور با خط صاف!...
پلکایی که فرصت نمیکنن بسته شن
و نفسی که کشیده میشه اما بر نمیاد که مفرح ذات باشه!
دستی که دوست داره دستات و برای لحظه ی آخر بگیره ولی وقتش تمومه!
و آدمایی که نفس راحت میکشن از نبودت!...
...
اونا باور نمیکنن اون فاطمه ی شاد که مدام مسخره بازی در میاره و غرق آهنگه و مدام مینویسه و مینویسه سرطان داشته باشه
ولی من باورت میکنم کیانا
من میدونم حرفای ناتمومت سرطان شده تو قلبت!
یه توده ی بزرگ که دوس داری از شرش خلاص شی اما نمیتونی!
من میدونم درد داره دوس داشتن آدمی که تورو حتی نمیبینه!
میدونم...
پ.ن: قصد اذیت کردنشون و نداشتم! دلم میخاست بهم بگن و بدونم وقتی نباشم چی میشه!...
من نباشم چه کسی جای مرا میگیرد!؟
گاهی از تلخی این فکر بهم میریزم!...
هیییییسسسسس!
بچه ها تصور کنید من افتادم رو تخت بیمارستان
بدون موهای مشگی بافته شده
بدون مژه های بلند
بدون لپای گل انداخته
با رنگ پریده
با نفسی که بند اومده و بالا نمیاد
با چشمای به راه مونده
چی میشه مگه!؟
یه لحظه و یه مانیتور با خط صاف!...
پلکایی که فرصت نمیکنن بسته شن
و نفسی که کشیده میشه اما بر نمیاد که مفرح ذات باشه!
دستی که دوست داره دستات و برای لحظه ی آخر بگیره ولی وقتش تمومه!
و آدمایی که نفس راحت میکشن از نبودت!...
...
اونا باور نمیکنن اون فاطمه ی شاد که مدام مسخره بازی در میاره و غرق آهنگه و مدام مینویسه و مینویسه سرطان داشته باشه
ولی من باورت میکنم کیانا
من میدونم حرفای ناتمومت سرطان شده تو قلبت!
یه توده ی بزرگ که دوس داری از شرش خلاص شی اما نمیتونی!
من میدونم درد داره دوس داشتن آدمی که تورو حتی نمیبینه!
میدونم...
پ.ن: قصد اذیت کردنشون و نداشتم! دلم میخاست بهم بگن و بدونم وقتی نباشم چی میشه!...
من نباشم چه کسی جای مرا میگیرد!؟
گاهی از تلخی این فکر بهم میریزم!...
۱۰.۲k
۲۶ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.