عشق.رویایی.من
#عشق.رویایی.من
#پارت.چهلم
از زبون #رویا
رفتم پیش بقیه بچهها که با یه پص گردنی درصت رو گردنم با مخ اومدم زمین😐
برگشتم تا ببینم کدوم خری باید پول عمل دماغمو بده که دیدم حوری با حالت اخمو و جدی وایصتاده بالاصرم
منم بلند شدم که یه پص گردنی بهش بزنم جاخالی داد دصتم برگشت تو صورت خودم😐🤦🏾♀
دیگه اخه بدبختر از این
حوری:بدبخت چرا خودزنی میکنی؟!
رویا:تو جاخالی نمیدادی خودزنی نمیشد که😐
حوری:اوفف خصتم دلم میخاد برگرد پیش مامان و بابا
رویا:منم همینطور
هردوتامون باهم رفتیم مشغول قدم زدن تو شهر شدیم
حوری:با سیلدا کجا غیبتون زد؟!
رویا:چی؟!
حوری:گفتم با سیلدا کدوم قبرستونی رفتین
رویا:سر قبر تو فاتحه خوندیم برسه به روحت شاد بشی
بعدشم ندیدن که حوری دوباره یه پص گردنی حوالهی سرم کرد ایندفه با سر رفتم تو شکم یه پسر و خیلی جالب صدای ترک خوردن جمجمه سرم و شنیدم😐
حوری:عوش چته وحشی
خیلی خوحال شدم حوری داره طرفمو میگیره که عاخر دیدن رفت دستشو انداخت دور گردن پسره یه لبخند دندون نما زد بعد...
رویا:من حالم خوبه نگران من نباش😐🤦🏾♀
حوری:برام مهم نیس
رویا:دیگه چی بهتر از این💁🏾♀
بعد که دیدم حواسش بهم نیست کاملا شیفته پسره شدم رفتم بهش زیر پایی دادم که با صورت فرو رفت تویه چیزای قهوهای اخرش پسره خندید و در گوشم یچیزی گفت که باعث شد جر بخورم از خنده پسره رفت حوری بلند شد بهم عصبی نگاه کرد...
حوری:بگو به چه دلیل گوهی ینکارو کردی🙎🏾♀
رویا:برو اول حموم بعد بیا حرف میزنیم میف پیف چه بوییم میده
حوری:بوی چی؟!فقط یه گل سادس بو نمیده که
رویا:متاسفانه گل نبود پهن اسب ها بود
با این حرفم میخاست لباساشو سط بازار در بیاره که با هزارات مصیبت بردمش تو قصر انداختمش تویه اتاق بعدشم رفتم دنبال کارای خودم...
#ادامه.دارد؛-؛🖤
#پارت.چهلم
از زبون #رویا
رفتم پیش بقیه بچهها که با یه پص گردنی درصت رو گردنم با مخ اومدم زمین😐
برگشتم تا ببینم کدوم خری باید پول عمل دماغمو بده که دیدم حوری با حالت اخمو و جدی وایصتاده بالاصرم
منم بلند شدم که یه پص گردنی بهش بزنم جاخالی داد دصتم برگشت تو صورت خودم😐🤦🏾♀
دیگه اخه بدبختر از این
حوری:بدبخت چرا خودزنی میکنی؟!
رویا:تو جاخالی نمیدادی خودزنی نمیشد که😐
حوری:اوفف خصتم دلم میخاد برگرد پیش مامان و بابا
رویا:منم همینطور
هردوتامون باهم رفتیم مشغول قدم زدن تو شهر شدیم
حوری:با سیلدا کجا غیبتون زد؟!
رویا:چی؟!
حوری:گفتم با سیلدا کدوم قبرستونی رفتین
رویا:سر قبر تو فاتحه خوندیم برسه به روحت شاد بشی
بعدشم ندیدن که حوری دوباره یه پص گردنی حوالهی سرم کرد ایندفه با سر رفتم تو شکم یه پسر و خیلی جالب صدای ترک خوردن جمجمه سرم و شنیدم😐
حوری:عوش چته وحشی
خیلی خوحال شدم حوری داره طرفمو میگیره که عاخر دیدن رفت دستشو انداخت دور گردن پسره یه لبخند دندون نما زد بعد...
رویا:من حالم خوبه نگران من نباش😐🤦🏾♀
حوری:برام مهم نیس
رویا:دیگه چی بهتر از این💁🏾♀
بعد که دیدم حواسش بهم نیست کاملا شیفته پسره شدم رفتم بهش زیر پایی دادم که با صورت فرو رفت تویه چیزای قهوهای اخرش پسره خندید و در گوشم یچیزی گفت که باعث شد جر بخورم از خنده پسره رفت حوری بلند شد بهم عصبی نگاه کرد...
حوری:بگو به چه دلیل گوهی ینکارو کردی🙎🏾♀
رویا:برو اول حموم بعد بیا حرف میزنیم میف پیف چه بوییم میده
حوری:بوی چی؟!فقط یه گل سادس بو نمیده که
رویا:متاسفانه گل نبود پهن اسب ها بود
با این حرفم میخاست لباساشو سط بازار در بیاره که با هزارات مصیبت بردمش تو قصر انداختمش تویه اتاق بعدشم رفتم دنبال کارای خودم...
#ادامه.دارد؛-؛🖤
۶.۹k
۲۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.