کیمیای روح
کیمیای روح
(پارت نهم)
بعد مامان مودوک فک میکنه اون مودوکه و براش اتاق حاضر میکنه حتی مودوک یدونه خواهر هم داشته که با پارک دانگو دوست میشه .
بعد چند وقت سویول و پارک دانگو و مودوک و جانگ اوک میرن همون جنگله که سویول و ناکسو دوست شدن،میرن ، اون دوتا قبلا یدونه سوتی داشتن به شکل پرنده ، و اونجا سویول اون سوت رو به مودوک میده و همون جوری که قبلا ناکسو میزد دوباره زد اون سوت رو.
( یجورایی اون سوته فُلوت هست )
بعد جانگ اوک در طول این روزا که رفته بودن به اون دوتا یعنی سویول و مودوک حسودی می کرد.
پارک دانگو : تو حسودیت میشه به این دوتا (وقتی که اون دو تا دارن غذا میپزن.)
جانگ اوک : نه چرا آخه باید به خدمت کارم و سیول حسودیم بشه.
پارک دانگو: نه هیچی،معلومه حسودیت نمیشه آخه چرابشه.
جانگ اوک : دقیقااا
بعد چند روز،برمیگردن به دهو.
دوباره چند روز میگذره در داهو و خواهر مودوک و پارک دانگو با هم میخوان ازدواج کنن و اون روز دشمن ناکسو یعنی برادر مادر مودوک،ناکسو یا مودوک رو هیپنوتیز میکنه و قدرتش رو به دست میاره و پدر خواهرش رو میکشه یعنی همون مودوک که روحش ناکسو هست و بعد میمیره پدر خواهرش ، و بعد جانگ اوک هم میکشه ولی اون یکدفعه وقتی جسدش رو دارن آتیش میزنن،میاد بیرون و زنده میشه و اتفاقاتی دیگه ای هم میفته.
( فلک بک به چند وقت دیگه )
جادوگران میخوان یه چیزی رو امتحان کنن و مودوک هم میره زیر دسته مادرش و روی مودوک امتحان میشه
مودوک:مادر (با گریه) (وقتی داره روش امتحان میشه)
بعضی از جادوگران مثل جانگ اوک و سویول وپارک دانگو و مودوک وووووو توی قصری که کتاب خونه توش هست، گیر میگفتند، بخاطر اون امتحانی که روی مودوک کردن.
(حاضر باشید برای پارت بعد)
(پارت نهم)
بعد مامان مودوک فک میکنه اون مودوکه و براش اتاق حاضر میکنه حتی مودوک یدونه خواهر هم داشته که با پارک دانگو دوست میشه .
بعد چند وقت سویول و پارک دانگو و مودوک و جانگ اوک میرن همون جنگله که سویول و ناکسو دوست شدن،میرن ، اون دوتا قبلا یدونه سوتی داشتن به شکل پرنده ، و اونجا سویول اون سوت رو به مودوک میده و همون جوری که قبلا ناکسو میزد دوباره زد اون سوت رو.
( یجورایی اون سوته فُلوت هست )
بعد جانگ اوک در طول این روزا که رفته بودن به اون دوتا یعنی سویول و مودوک حسودی می کرد.
پارک دانگو : تو حسودیت میشه به این دوتا (وقتی که اون دو تا دارن غذا میپزن.)
جانگ اوک : نه چرا آخه باید به خدمت کارم و سیول حسودیم بشه.
پارک دانگو: نه هیچی،معلومه حسودیت نمیشه آخه چرابشه.
جانگ اوک : دقیقااا
بعد چند روز،برمیگردن به دهو.
دوباره چند روز میگذره در داهو و خواهر مودوک و پارک دانگو با هم میخوان ازدواج کنن و اون روز دشمن ناکسو یعنی برادر مادر مودوک،ناکسو یا مودوک رو هیپنوتیز میکنه و قدرتش رو به دست میاره و پدر خواهرش رو میکشه یعنی همون مودوک که روحش ناکسو هست و بعد میمیره پدر خواهرش ، و بعد جانگ اوک هم میکشه ولی اون یکدفعه وقتی جسدش رو دارن آتیش میزنن،میاد بیرون و زنده میشه و اتفاقاتی دیگه ای هم میفته.
( فلک بک به چند وقت دیگه )
جادوگران میخوان یه چیزی رو امتحان کنن و مودوک هم میره زیر دسته مادرش و روی مودوک امتحان میشه
مودوک:مادر (با گریه) (وقتی داره روش امتحان میشه)
بعضی از جادوگران مثل جانگ اوک و سویول وپارک دانگو و مودوک وووووو توی قصری که کتاب خونه توش هست، گیر میگفتند، بخاطر اون امتحانی که روی مودوک کردن.
(حاضر باشید برای پارت بعد)
۳.۷k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.