رمانپسازجدایی

#رمان_پس_از_جدایی

part : 05

برات جبران میکنم پرنسسم

همدیگرو بغل کردیم که دوباره مثل دیشب سوزش معدم شروع شد و محکم دلمو گرفتم و فشار دادم بلکم بهتر شه

_ چی شد خوبی ؟ * نگران *
آره خوبم فقط بزار برم قرصمو بخورم سوزشش بیوفته
_ باشه بیا بریم پایین
رفتیم پایین و قرصمو خوردم که دیدم جونگکوک داره یسری چیزمیز از یخچال در میاره که پرسیدم :


چیکار میکنی ؟
_ برو بشین برات صبحونه درست کنم
بهش لبخند زدم و رفتم نشستم که متوجه یچیزی شدم

راستی جونگکوک آجوما کجاس ؟
_ کار داشت امروزو مرخصی گرفت
آهان
صبحونمونو خوردیم که گوشی جونگکوک زنگ خورد و نمیدونم بهش چی گفتن که هول هولکی رفت حاضر شد

کجا میری ؟
_ باید برم کمپانی
چرا چی شده ؟
_ جیهوپ هیونگ حالش بد شده
وایسا منم بیام
_ برا چی ؟
بلاخره بعد سه سال پزشکی خوندن یکاری از دستم بر میاد دیگه

نکته : ا/ت رشتش پزشکی بوده

_ باشه بیا
بدو بدو رفتم حاضر شدم که بریم و جونگکوک با صد تا سرعت رفت رسید کمپانی
رفتیم که دیدم جیهوپ بیدار شده و دراز کشیده که ساعدش رو پیشونیش بود

جیهوپا
همه برگشتن سمتم که اهمیتی ندادم و رفتم پیش جیهوپ و نبضشو گرفتم
همه داشتن نگام میکردن که ببینن بخاطر چی جیهوپ بیهوش شده

بخاطر تمرینات زیاد بیهوش شده
همه آهی کشیدن که خندیدم
یجوری رفتار میکردن انگار سکته قلبی چیزی بوده

تهیونگ : به چی میخندی ؟ * حرصی *
به شما * خنده ریز *
جیمین : ما از ترس گرخیدیم بعد تو بهمون میخندی ؟ * حرصی *
اینو که گفت منو جیهوپ و جونگکوک بیشتر خندیدیم که جونگکوک گفت ..



( اینم از پارت ۵ )
دلیل اینکه چند وقته نزاشتم این بود که یذره حالم گرفته بود ولی شما ببخشید
سعی میکنم زود به زود براتون پارت بزارم چون از این به بعد سرم خلوته ولی
شما بازم ببخشید منو .. 🦋🦋🦋🖤🖤🥺🥺
دیدگاه ها (۵)

راستی ..اگه تونستید رمانو تبلیغش کنید بلکم حمایتا بره بالا چ...

بیکاری بهم فشار آورده بپرسید ..یه سوالم خودم داشتم ازتون !!!...

سلامممیخواستم یه سوال مهم ازتون بپرسم : بنظرتون اصلا فیک رو ...

part 04#رمان_پس_از_جدایی هان بیول : جونگکوکا نظرت چیه بعد شا...

فیک کوک(part3)

فیک کوک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط