دختری میگفت
دختری.... میگفت.... :
ما دختر هایی بودیم با یکهزارو سیصد و چند آرزو برای ایندهمان...
شبها قبل از خواب ، لحظه ی قبولی مان با رتبه ی زیر هزار در رشته مورد علاقه مان را تصور میکردیم و چهره ی مادرمان که با اشک مارا بدرقه دانشگاه میکند...
بعضی ها مان دلمان میخواست دکتر شویم و عدهی دیگرمان شاید مهندس..از همان خانم مهندس ها ، که کلاه سرشان میکنند و میروند سر ساختمان و همه کارگر ها، از انها حساب میبرند...
ما تمام مسیر بازگشت از مدرسه را با دوستانمان پفک میخوردیم و از نقشه های بزرگ شدنمان حرف میزدیم...
راستش ما بلد نبودیم دنبال ان بگردیم که رنگ امسال چیست... چه مدل مانتویی مد شده است و کدام بوتیک لباس هایش لاکچری تر است.. ماخودمان بودیم با همان کفش های کتانی مشکی و مانتوهایی که مادرمان برایمان میدوخت و اتفاقا به خیال خودمان خیلی هم خوب میشدیم...
صبح ها موهای بلندمان را گیس میکردیم و نمیدانستیم ترکیب اکسیدان ، با کدام شماره ،
رنگ مویمان را شرابی میکند...
در عوض خوب یاد داشتیم درسمان را که خواندیم برویم ور دست مادرمان و از او بپرسیم که قرمه سبزی چگونه جا می افتد...
ما بزرگ تر شدیم و ازدواج کردیم ..
حالا شبها به این فکر میکنیم که ناهارمان را کی درست کنیم که جا بیوفتد و غصه میخوریم برای گران شدن گوشت و برنج..
ما خودمانیم و هرگز یاد نگرفتیم همانند خیلی ها ی اطرافمان شویم...
از همان هایی هستیم که بدون ما خوابتان نمیبرد و لحظه های نبودنمان فکر میکنید یک چیزی کماست...
با ما زندگی کردن.. بوی سیبِ گلاب میدهد..
بوی چای دم کشیده ی هل دار در یک بعداز ظهر سرد...
ما اگر بخواهیم خوشحالتان کنیم کیک خانگی میپزیم و شال گردنی که خودمان بافته ایم را کادو پیچ میکنیم...
راستش ما خودمان هستیم ...
خودِ خودمان 🖤
ما دختر هایی بودیم با یکهزارو سیصد و چند آرزو برای ایندهمان...
شبها قبل از خواب ، لحظه ی قبولی مان با رتبه ی زیر هزار در رشته مورد علاقه مان را تصور میکردیم و چهره ی مادرمان که با اشک مارا بدرقه دانشگاه میکند...
بعضی ها مان دلمان میخواست دکتر شویم و عدهی دیگرمان شاید مهندس..از همان خانم مهندس ها ، که کلاه سرشان میکنند و میروند سر ساختمان و همه کارگر ها، از انها حساب میبرند...
ما تمام مسیر بازگشت از مدرسه را با دوستانمان پفک میخوردیم و از نقشه های بزرگ شدنمان حرف میزدیم...
راستش ما بلد نبودیم دنبال ان بگردیم که رنگ امسال چیست... چه مدل مانتویی مد شده است و کدام بوتیک لباس هایش لاکچری تر است.. ماخودمان بودیم با همان کفش های کتانی مشکی و مانتوهایی که مادرمان برایمان میدوخت و اتفاقا به خیال خودمان خیلی هم خوب میشدیم...
صبح ها موهای بلندمان را گیس میکردیم و نمیدانستیم ترکیب اکسیدان ، با کدام شماره ،
رنگ مویمان را شرابی میکند...
در عوض خوب یاد داشتیم درسمان را که خواندیم برویم ور دست مادرمان و از او بپرسیم که قرمه سبزی چگونه جا می افتد...
ما بزرگ تر شدیم و ازدواج کردیم ..
حالا شبها به این فکر میکنیم که ناهارمان را کی درست کنیم که جا بیوفتد و غصه میخوریم برای گران شدن گوشت و برنج..
ما خودمانیم و هرگز یاد نگرفتیم همانند خیلی ها ی اطرافمان شویم...
از همان هایی هستیم که بدون ما خوابتان نمیبرد و لحظه های نبودنمان فکر میکنید یک چیزی کماست...
با ما زندگی کردن.. بوی سیبِ گلاب میدهد..
بوی چای دم کشیده ی هل دار در یک بعداز ظهر سرد...
ما اگر بخواهیم خوشحالتان کنیم کیک خانگی میپزیم و شال گردنی که خودمان بافته ایم را کادو پیچ میکنیم...
راستش ما خودمان هستیم ...
خودِ خودمان 🖤
- ۶.۹k
- ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط