گفت چته جوون توو خودتی

_گفت : چته جوون؟ توو خودتی!
_هیچی نگفتم
_گفت : با شمام، خیلی توو فکریا!
از سر میدون که سوارت کردم هی زل زدی به گوشیت و غمبَرَک گرفتی..
_هیچی نگفتم
_گفت : از دستش دادی؟ بالاخره گذاشت رفت؟
_هیچی نگفتم
_گفت : آره، حتما گذاشته رفته، همه شون میرن، همه شون، اصن میان که برن ...
_هیچی نگفتم
_گفت : درسته دور و زمونه ی ما از این گوشیا نبود که هی عکسشو نگا کنی هی زخمت دلت تازه شه،
اما ما هم کلی پیغوم و پسغوم می دادیم به هم ...
_هیچی نگفتم
یه نگاه آرومی بهم انداخت وُ
_دوباره گفت : بعدش یهو میدیدیم توو کوچه مون عروسی شده و یار رفته که رفته،
ما می موندیم و گریه و ناله و اشک و زاری و شبای بی انتها
آخرشم هیچی به هیچی
_هیچی نگفتم :
_گفت : اما مرد باش، هرچی باشه چارتا پیرهن بیشتر از شما جوونا پاره کردیم، بالاخره فراموشش میکنی، بهت قول میدم، جوری که حتی اصلا اسمشم یادت نیاد
_گفتم : آقا دستت درد نکنه، سر چار راه پیاده میشم.

کرایه رو که دادم بهش
دیدم رو مچ دستش با خالکوبی نوشته : «فریبا»
دیدگاه ها (۳)

عزیز من ...سرِ سفره عقد که مینشینیقبل از اینکه برای بله گفتن...

به رسمِ "رفاقت" برایت دعاهایِ خوب می کنم ؛دعا می کنم لبخندها...

دختری‍.... میگفت‍.... :ما دختر هایی بودیم با یک‌هزارو سیصد و...

از بچگی عاشق خرمالو بودماما خرمالو های خونه ننه جون که درمیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط