پارت ۳8 زندگی با بی تی اس💜
پارت ۳8 زندگی با بی تی اس💜
دوهفته بعد
به محل برگزاری کنسرت رفتیم
نامجون : به تو خیلی داره خوش میگذره ها
من : معلومه
جین : بدون شک تو خوش شانس ترین ارمیا تو کل جهانی
من : شک داری
شوگا : بد نگذره کنسرت مجانی
من : نه نگران نباش بد نمیگذره
جیهوپ : رودل نکنی
من : نه هضمش میکنم
جیمین : بقیه ارمی ها اگه قضیه تو رو بدونن زندت نمیزارن
من : دقیقا
تهیونگ : حواست باشه مرعی نشی
من : اوکی
کوک : از الان فاتحتو میخونم
من : نگران نباش من تا تک تک هیترا رو نکشم نممیرم
اعضا : این که توش شکی نیست
جین : برو رو صندلی بشین تا اشغال نشده
من : باشه
بعد گفتن این حرف بدو بدو رفتم صندلیمو پیدا کردم
نشستم سر جام
پنج دقیقه بعد اعضا به استیج اومدن
همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه جوگیر شدم و جیغ کشیدم بدبخت اونکه کنارم نشسته بود سکته کرد و با ترس به صندلی بغلش که به ظاهر خالی بود نگاه کرد و اب دهنشو قورت داد و جیغ کشید : جنننننن ارمیییی جنم ارمی شده
اعضا متوجه جیغاش شدن و فهمیدن کار من بود
کوک به زور خندشو کنترل کرده بود
جین از حرص میکروفونشو فشار میداد
شوگا : من اینجا چیکار میکنم من اون بشر رو نمیشناسم
نامجون زیر لبی گفت : دستم بهت برسه میکشمت
جیمین و هوپی هم داشتن دنبال اون بنده خدا میگشتن تا خودشو پاره نکرده
تهیونگ : ااااا چطوره بیخیال شیم حتما خیالاتی شده بود
اعضا : موافقم
بعد از دوساعت کنسرت تموم شد
اعضا تو پارکینگ منتظرم بودن بدو بدو خودمو رسوندم
کوک : کجایی جن ارمی
من : عه چیه خو جوگیر شدم
جین : مشکل همینه که جوگیر شدی
نامجون: حالا فعلا بیخیال شین بریم سوار ماشین شیم تا فکر نکردن که دچار دوقطبی هستیم
تهیونگ : چرا باید فکر کنن که دو قطبی داریم
نامجون : یه خرده فک کن الان به نظر دیگران ما داریم با هوا حرف میزنیم
تهیونگ : اها
جیهوپ : بریم
سوار ماشین شدیم تو راه من و جین گشنمون شد و شروع کردیم به نق زدن و کتک کاری جونگکوک که وسط من و جین بود قربانی کتک کاریمون شد
کوک : چیکار به من دارید من خودم شیر موز میخوام
سه تایی شروع کردیم به کتک زدن همدیگه
تهیونگ و جیمین از خنده پاره شده بودن
نامجون : عهههه ول کنید همدیگرو اینجوری گیسای همدیگه رو نکشین کچل میشینا
جیهوپ : خدا شفاتون بده
شوگا : من خوابم میاد
نیم ساعت بعد رسیدیم
رفتیم تو سالن
من : صندلیم کجاست
کوک : اون صندلی کودک رو میبینی اون ته اون جای تو عه سفارشی گفتم اینو برا تو بیارن
من : عه چرا مگه من بچه دوسالم
تهیونگ : نه بابا اسکلت کرده جات اون ردیف اول صندلی هفتمه
من : اها خیالم راحت شد
با سوزن انگشتم رو خون اوردم تا مرعی شم و رفتم سر جام نشستم پنج دقیقه بعد کم کم همه صندلی ها پر شد و ارمیا طبق شماره صندلی شون به دیدن اعضا میرفتن
دوهفته بعد
به محل برگزاری کنسرت رفتیم
نامجون : به تو خیلی داره خوش میگذره ها
من : معلومه
جین : بدون شک تو خوش شانس ترین ارمیا تو کل جهانی
من : شک داری
شوگا : بد نگذره کنسرت مجانی
من : نه نگران نباش بد نمیگذره
جیهوپ : رودل نکنی
من : نه هضمش میکنم
جیمین : بقیه ارمی ها اگه قضیه تو رو بدونن زندت نمیزارن
من : دقیقا
تهیونگ : حواست باشه مرعی نشی
من : اوکی
کوک : از الان فاتحتو میخونم
من : نگران نباش من تا تک تک هیترا رو نکشم نممیرم
اعضا : این که توش شکی نیست
جین : برو رو صندلی بشین تا اشغال نشده
من : باشه
بعد گفتن این حرف بدو بدو رفتم صندلیمو پیدا کردم
نشستم سر جام
پنج دقیقه بعد اعضا به استیج اومدن
همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه جوگیر شدم و جیغ کشیدم بدبخت اونکه کنارم نشسته بود سکته کرد و با ترس به صندلی بغلش که به ظاهر خالی بود نگاه کرد و اب دهنشو قورت داد و جیغ کشید : جنننننن ارمیییی جنم ارمی شده
اعضا متوجه جیغاش شدن و فهمیدن کار من بود
کوک به زور خندشو کنترل کرده بود
جین از حرص میکروفونشو فشار میداد
شوگا : من اینجا چیکار میکنم من اون بشر رو نمیشناسم
نامجون زیر لبی گفت : دستم بهت برسه میکشمت
جیمین و هوپی هم داشتن دنبال اون بنده خدا میگشتن تا خودشو پاره نکرده
تهیونگ : ااااا چطوره بیخیال شیم حتما خیالاتی شده بود
اعضا : موافقم
بعد از دوساعت کنسرت تموم شد
اعضا تو پارکینگ منتظرم بودن بدو بدو خودمو رسوندم
کوک : کجایی جن ارمی
من : عه چیه خو جوگیر شدم
جین : مشکل همینه که جوگیر شدی
نامجون: حالا فعلا بیخیال شین بریم سوار ماشین شیم تا فکر نکردن که دچار دوقطبی هستیم
تهیونگ : چرا باید فکر کنن که دو قطبی داریم
نامجون : یه خرده فک کن الان به نظر دیگران ما داریم با هوا حرف میزنیم
تهیونگ : اها
جیهوپ : بریم
سوار ماشین شدیم تو راه من و جین گشنمون شد و شروع کردیم به نق زدن و کتک کاری جونگکوک که وسط من و جین بود قربانی کتک کاریمون شد
کوک : چیکار به من دارید من خودم شیر موز میخوام
سه تایی شروع کردیم به کتک زدن همدیگه
تهیونگ و جیمین از خنده پاره شده بودن
نامجون : عهههه ول کنید همدیگرو اینجوری گیسای همدیگه رو نکشین کچل میشینا
جیهوپ : خدا شفاتون بده
شوگا : من خوابم میاد
نیم ساعت بعد رسیدیم
رفتیم تو سالن
من : صندلیم کجاست
کوک : اون صندلی کودک رو میبینی اون ته اون جای تو عه سفارشی گفتم اینو برا تو بیارن
من : عه چرا مگه من بچه دوسالم
تهیونگ : نه بابا اسکلت کرده جات اون ردیف اول صندلی هفتمه
من : اها خیالم راحت شد
با سوزن انگشتم رو خون اوردم تا مرعی شم و رفتم سر جام نشستم پنج دقیقه بعد کم کم همه صندلی ها پر شد و ارمیا طبق شماره صندلی شون به دیدن اعضا میرفتن
۱۹.۹k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.