پارت ۳۶ زندگی با بی تی اس 💜
پارت ۳۶ زندگی با بی تی اس 💜
شوگا : عه بگو چی شده دیگه یه ساعت عین کسایی که زدن یکیو کشتن ولی باورشون نمیشه رفتا....... وایسا ببینم نکنه کسیو کشتییی راستشو بگو هیترا رو کشتی.
من : باورم نمیشه نه من اینکارو نکردم
جیمین : باز چی خوردی
من : یه چیزایی از دیروز یادم اومد
اعضا : چی یادت اومد ها
تمام چیزایی که یادم اومد رو تعریف کردن
من: چرا نگفتین همچین اتفاقایی افتاده
اعضا : خب چی میگفتیم
من : دیگه چه اتفاقایی افتاد
اعضا ناچار برام تعریف کردن
از خنده روی زمین افتادم
من : وایییی باورم نمیشه همچین چرت و پرتایی گفته باشم
روز بعد اعضا به جز جین و من رفتند بیرون خرید
و من و جین تو خونه بودیم
جین رفت تو اشپز خونه تا یه چیزی بخوره تو کابینت یه نودل بیشتر نبود
جین : تا سوگول نفهمیده سریع بخورم
من که پشت سر جین وایساده بودم
من : چی رو نفهمم
جین یه دفعه برگشت و خشکش زد
من : بدون من میخواستی نودل بخوری
جین همونجور مونده بود
زدم رو شونش
من : چرا خشکت زد خوبی
نودل رو از دستش کشیدم جین به خودش اومد
جین : واسه خودمه ولش کن
من : نخیرم برا خودمه تو ولش کن
شروع کردیم به بکش بکش بعد چند دقیقه بسته نودل پاره شد و ریخت رو سر و کلمون
غرغر کنان داشتم میرفتم که پام رفت رو نودل ها و لیز خورد جین سریع دستشو انداخت زیر کمرم رو هوا نگرم داشت
من با یه هودی صورتی گشاد کیوت که کلاه خرگوشی داشت و کلاهه رو سرم بود و گوشای کلاه افتاده بود رو صورتم و با اون قیافه وحشت کرده خیلی کیوت شده بودم و جین هم با موهای مشکی که ریخته بود رو صورتش با یه لباس ابی و شلوار مشکی خیلی جذاب چند دقیقه تو همون حالت موندیم یه دفعه جین منو ول کرد و دوباره با سر و کمر خوردم زمین
جین با عصبانیت گفت : برو اصلا هر غلطی میخوای بکن و بعدشم بدو بدو رفت تو اتاقش
من : حق با کوک بود عمرا دیگه مامان بشم
به زور از جام بلند شدم و رفتم رو مبل نشستم بعد نیم ساعت اعضا برگشتند
اعضا : سلام
کلمو از رو مبل بلند کردم
من : سلام
نامجون : چیشده
شوگا : چرا لای موهات نودله
جیهوپ : چرا پیشونیت قرمزه
جیمین : چرا کمرتو بستی
تهیونگ : جنگ جهانی بود . یا خدا اشپز خونه رو چرا اینجوری کردید
کوک : جین کو
کل ماجرا رو تعریف کردم
با کوک رفتیم اتاق جین در زدیم جواب در رو باز کردیم
جین در حالی که رو تخت دراز کشیده بود و بالشت رو صورتش فشار میداد
من : واااا چیشده
کوک : چی زدی داداش اگه جنسش خوبه به ماهم معرفی کن
جین بالشو اورد پایین جوری که فقط چشاش معلوم بود
جین رو به کوک : فقط به این بگو گمشه بیرون
من با صدای لوس : با من قهری
رفتم بالا سر جین سرشو ناز میکردم
جین : گمشو بیرون
بالشتو پرت کرد تو صورت کوک
جین : ببرش بیرون
بعد گفتن این حرف پتو رو کشید رو سرش
شوگا : عه بگو چی شده دیگه یه ساعت عین کسایی که زدن یکیو کشتن ولی باورشون نمیشه رفتا....... وایسا ببینم نکنه کسیو کشتییی راستشو بگو هیترا رو کشتی.
من : باورم نمیشه نه من اینکارو نکردم
جیمین : باز چی خوردی
من : یه چیزایی از دیروز یادم اومد
اعضا : چی یادت اومد ها
تمام چیزایی که یادم اومد رو تعریف کردن
من: چرا نگفتین همچین اتفاقایی افتاده
اعضا : خب چی میگفتیم
من : دیگه چه اتفاقایی افتاد
اعضا ناچار برام تعریف کردن
از خنده روی زمین افتادم
من : وایییی باورم نمیشه همچین چرت و پرتایی گفته باشم
روز بعد اعضا به جز جین و من رفتند بیرون خرید
و من و جین تو خونه بودیم
جین رفت تو اشپز خونه تا یه چیزی بخوره تو کابینت یه نودل بیشتر نبود
جین : تا سوگول نفهمیده سریع بخورم
من که پشت سر جین وایساده بودم
من : چی رو نفهمم
جین یه دفعه برگشت و خشکش زد
من : بدون من میخواستی نودل بخوری
جین همونجور مونده بود
زدم رو شونش
من : چرا خشکت زد خوبی
نودل رو از دستش کشیدم جین به خودش اومد
جین : واسه خودمه ولش کن
من : نخیرم برا خودمه تو ولش کن
شروع کردیم به بکش بکش بعد چند دقیقه بسته نودل پاره شد و ریخت رو سر و کلمون
غرغر کنان داشتم میرفتم که پام رفت رو نودل ها و لیز خورد جین سریع دستشو انداخت زیر کمرم رو هوا نگرم داشت
من با یه هودی صورتی گشاد کیوت که کلاه خرگوشی داشت و کلاهه رو سرم بود و گوشای کلاه افتاده بود رو صورتم و با اون قیافه وحشت کرده خیلی کیوت شده بودم و جین هم با موهای مشکی که ریخته بود رو صورتش با یه لباس ابی و شلوار مشکی خیلی جذاب چند دقیقه تو همون حالت موندیم یه دفعه جین منو ول کرد و دوباره با سر و کمر خوردم زمین
جین با عصبانیت گفت : برو اصلا هر غلطی میخوای بکن و بعدشم بدو بدو رفت تو اتاقش
من : حق با کوک بود عمرا دیگه مامان بشم
به زور از جام بلند شدم و رفتم رو مبل نشستم بعد نیم ساعت اعضا برگشتند
اعضا : سلام
کلمو از رو مبل بلند کردم
من : سلام
نامجون : چیشده
شوگا : چرا لای موهات نودله
جیهوپ : چرا پیشونیت قرمزه
جیمین : چرا کمرتو بستی
تهیونگ : جنگ جهانی بود . یا خدا اشپز خونه رو چرا اینجوری کردید
کوک : جین کو
کل ماجرا رو تعریف کردم
با کوک رفتیم اتاق جین در زدیم جواب در رو باز کردیم
جین در حالی که رو تخت دراز کشیده بود و بالشت رو صورتش فشار میداد
من : واااا چیشده
کوک : چی زدی داداش اگه جنسش خوبه به ماهم معرفی کن
جین بالشو اورد پایین جوری که فقط چشاش معلوم بود
جین رو به کوک : فقط به این بگو گمشه بیرون
من با صدای لوس : با من قهری
رفتم بالا سر جین سرشو ناز میکردم
جین : گمشو بیرون
بالشتو پرت کرد تو صورت کوک
جین : ببرش بیرون
بعد گفتن این حرف پتو رو کشید رو سرش
۲۸.۰k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.