معرفی
معرفی
فیک درخواستی
وقتی عضو هشتمی و خواهربزرگترشی ویه عضو دیگه به گروه میاد ...🖤🥀
جونکوک . نونا ... نونا بیدار شو
جونهوک . بله ( خوابالو )
جونکوک . پاشو مگه یادت رفت امروز مصاحبه داریم . نونا
جونهوک . هوم .
جونکوک. امروزم خودت رو خوشگل کن تا دوباره دل یونگی هیونگ رو ببری.😜😈
جونهوک . اومدم بزنمش که فرار کرد .(🗿🚬)( عکس لباس رو هم میزارم .)
جونهوک . رفتم حموم بعد از ۳۰ مین اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم چون امکان این وجود داشت که آرمی ها بریزن سرمون لباس دیگه ای پوشیدم .( اینم میزارم .) لباسم رو برداشتم تا اونجا بپوشم . البته هممون باید اونجا بپوشیم توی یه اتاق و من خجالت میکشم من با جونکوک مشکل ندارم برادرمه ولی بقیه... ☺میکاپ زیاد نکردم چون اونجا میکنن.عجیب بود یونگی زودتر از من بیدار شده . ( هم اتاقین، فشار چیه دارم میرقصم 🚬🗿💃) رفتم پایین .
جونهوک . جونکوک برداشتی لباست رو .
جونکوک. اره نونا
جونهوک . اوکی بریم؟
پسرا .بریم .
رسیدیم مثل همیشه آرمی ها ریخته بودن . نمیدونم. چرا کمپانی برای من ۶ تا بادیگارد گذاشته ولی برای پسرا ۳ تا برای تهیونگ ۱ دونه یا اصلا بعضی موقعه ها برای تهیونگ اصلا نمیزارن .
توی راه گذراندن . بودیم .که نامی گفت . بچه ها بیاد همه باهم بریم بهتره هم برای ما هم برای تهیونگ .
پسرا . هوم .
توی راه بودیم. پسرا از من خیلی جلو تر بودن . من بین آرمی ها گیر کرده بودم . که دیدم .جین داره دست تکون میده میگه بیا اینجا .
جونهوک . اجوشی ...راه رو برای من باز میکنی .
اجوشی . وایسا برو سریع برو پیش پسرا .
جونهوک . اوکی مرسی .
رفتم وسط پسرا . که رسیدیم .
فیک درخواستی
وقتی عضو هشتمی و خواهربزرگترشی ویه عضو دیگه به گروه میاد ...🖤🥀
جونکوک . نونا ... نونا بیدار شو
جونهوک . بله ( خوابالو )
جونکوک . پاشو مگه یادت رفت امروز مصاحبه داریم . نونا
جونهوک . هوم .
جونکوک. امروزم خودت رو خوشگل کن تا دوباره دل یونگی هیونگ رو ببری.😜😈
جونهوک . اومدم بزنمش که فرار کرد .(🗿🚬)( عکس لباس رو هم میزارم .)
جونهوک . رفتم حموم بعد از ۳۰ مین اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم چون امکان این وجود داشت که آرمی ها بریزن سرمون لباس دیگه ای پوشیدم .( اینم میزارم .) لباسم رو برداشتم تا اونجا بپوشم . البته هممون باید اونجا بپوشیم توی یه اتاق و من خجالت میکشم من با جونکوک مشکل ندارم برادرمه ولی بقیه... ☺میکاپ زیاد نکردم چون اونجا میکنن.عجیب بود یونگی زودتر از من بیدار شده . ( هم اتاقین، فشار چیه دارم میرقصم 🚬🗿💃) رفتم پایین .
جونهوک . جونکوک برداشتی لباست رو .
جونکوک. اره نونا
جونهوک . اوکی بریم؟
پسرا .بریم .
رسیدیم مثل همیشه آرمی ها ریخته بودن . نمیدونم. چرا کمپانی برای من ۶ تا بادیگارد گذاشته ولی برای پسرا ۳ تا برای تهیونگ ۱ دونه یا اصلا بعضی موقعه ها برای تهیونگ اصلا نمیزارن .
توی راه گذراندن . بودیم .که نامی گفت . بچه ها بیاد همه باهم بریم بهتره هم برای ما هم برای تهیونگ .
پسرا . هوم .
توی راه بودیم. پسرا از من خیلی جلو تر بودن . من بین آرمی ها گیر کرده بودم . که دیدم .جین داره دست تکون میده میگه بیا اینجا .
جونهوک . اجوشی ...راه رو برای من باز میکنی .
اجوشی . وایسا برو سریع برو پیش پسرا .
جونهوک . اوکی مرسی .
رفتم وسط پسرا . که رسیدیم .
- ۷۷
- ۰۵ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط