چقدر تو شبیه منی

چقدر تو شبیه منی

چقدر تو خوب بیشتر از من خودم را میشناسی

بیا تا پشتِ پا بزنیم به بزرگ شدنمان

به آن همه سال های تنها بودنمان

به آن همه فهمیدنی که ارمغانش تنها دردِ بیشتر بود

بیا برویم فقط نگو که کجا ؟

چقدر این شانه هایم سنگین شده اند از نبودنت

بُغض هایم را به تو پیوند میزنم و چمدانم را در دست می گیرم

من اینجا منتظر آمدنت هستم

بیا دور شویم از نگاه های این مردم

اصلا بیا مرا بدزد و شبانه به جاده بزنیم و برویم و برویم

تنم به دستانت محتاج است

دلم برای یک گریه در بغلت تنگ شده است

بیا که دیگر وقت رفتن است

اما این بار نه تنها و یک نفره

دلم یک رفتن با تو میخواهد

دست در دستانت و یک رفتن برای همیشه

#علیرضا_بهجتی
دیدگاه ها (۷)

در سوگ سربازان گمنام و مظلوم ‎در سحرگاه دوم تیرماه تعداد دو ...

این صدا و سیماستاگه یه نفر تو سوریه و لبنان و یمن و فلسطین و...

ماندانا میلانی:مادر در فرهنگ ایرانی نماد مادر در سینمای ایرا...

دوستی شاید یک اتفاق ساده باشدکه گاهی آرام و بی صدا رخ میدهدک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط